مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی موحدی فرد

777
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی موحدي فرد
نام پدر حسين
تاریخ تولد 1339/06/01
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1359/10/20
محل شهادت سوسنگرد
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سربازنيروي انتظامي
شغل -
تحصیلات بي سواد
مدفن دهقايد
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيد علي موحدي فرد سال1339 در روستاي دهقايد از توابع برازجان در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. 7 ساله بود كه براي تحصيل به دبستان شهيد بهشتي رفت. پس از اتمام دوره ابتدايي تحصيل وارد مدرسه راهنمايي ارشاد برازجان شد و ضمن تحصيل به پدرش نيز كمك مي كرد. او روزها در شركت جنوب گاز كار مي كرد و شب ها به مدرسه مي رفت. وي قبل و بعد از انقلاب شركت در جلسات و راهپيمايي ها و سخنراني هاي مذهبي را نوعي وظيفه شرعي مي دانست. تا اين كه دوره راهنمايي را در سال پيروزي انقلاب اسلامي 1357 به پايان رسانيد و درشهريور ماه 58 براي خدمت در نظام مقدس جمهوري اسلامي به سربازي اعزام شد و پس از سپري كردن 4 ماه دوره آموزشي در خسروآباد آبادان به اهواز منتقل گرديد و در پايگاه اهواز مشغول خدمت شد. تا اين كه پس از مدتي در آن جا به هنگ ژاندارمري بوشهر انتقال يافت. پس از انتقال در پايگاه حمزه بوشهر مشغول خدمت شد و بعد از چند ماه در آن پايگاه به گروهان ژاندارمري بازگشت و پس از چند مدتي به جزيره شيف رفت و با انجام مأموريت موفق و سربلند به بوشهر باز گشت. شهيد موحدي فرد در تاريخ8/6/59 از بوشهر به ديدن پدر و مادر آمد.« پدر و مادر عزيزم! من و چند تن از دوستانم تا سه روز ديگر عازم جبهه هستيم. مرا حلال كنيد » و سرانجام وي پس از سه روز مرخصي و فرا رسيدن وقت اعزام با تمام دوستان خويشان خداحافظي كرد و روانه بوشهر شد و در تاريخ15/9/59 با دوستانش عازم جبهه آبادان گرديد و در دفاع از ميهن 20/10/59 شركت جست و سرانجام پس از رشادت ها و دلاوري هاي فراوان بر اثر اصابت تركش خمپاره در جبهه آبادان به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

     

    رفتار و اخلاق شهيد:

    شهيد موحدي فرد از خصلت هاي ويژه اي برخوردار بود كه از آن جمله مي توان تواضع و فروتني وي و راستي در پيمان و صداقت در گفتار با دوستانش را نام برد. اخلاق نيكويش را همه كودكان در اولين برخورد احساس كرده و مجذوب وي مي شدند. سخت از تكبر وغرور دوري مي كرد. شديداً به پدر و مادر و بزرگترها احترام مي گذاشت. وي چون امامش حسين(ع) در قبل و در بعد از شهادتش مظلوم واقع گرديد، زيرا چنان از سوي زندان خاك به سوي ملكوت پر كشيد كه پيكر پاكش نيز به دست نيامد. شهيد موحدي فرد چنان فروتن و متواضع بود كه در گرماي تابستان روزه مي گرفت و مي گفت:«هر وقت احساس تشنگي مي كنم لب تشنه امام حسين(ع)و يارانش را به ياد مي آورم كه در آن گرماي سوزان كربلا، آبي ننوشيدند و به شهادت رسيدند»وي تنها به فكر خودسازي بود و آن را جهاد اكبر مي دانست و هر كس توفيق جهاد اكبر را يابد ، چنين جسم خونين خود را زينت جهاد اصغر كند.
    ادامه مطلب
    اكنون كه در موقعيت سرنوشت سازي قرار گرفته ايم و دشمنان خارجي و داخلي در صدد توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي برخواسته اند و كافران بعثي عراق و صدام به اشغال سرزمين هاي اسلامي برآمده اند، ديگر تحمل آن را ندارم كه بتوانم با مشاهده گلوله دشمن كه در قلب كودكان و زنان و برادران من است ، سكوت اختيار كنم. در اين تاريخ كه15 آذر1359 مي باشد داوطلبانه روانه جبهه مي شوم تا شايد بتوانم دين خود را به انقلاب و جمهوري اسلامي ادا نمايم و نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان خميني كبير را لبيك گويم. در اين چند كلمه اي كه با شما سخن مي گويم. سلام من به امام خميني بزرگ و سلام بر پدر و مادري كه چنين فرزندي را با مكتب اسلام آشنا ساختند و پرورش دادند و با دست خود به جبهه حق عليه باطل فرستادند. پدر و مادرم! اگر من نيستم خدا هست كه شما را هدايت كند و از سختي ها و گرفتاري ها نجات دهد. من در راه خدا كشته شده ام و در كنار ياران حسين(ع) قرار گرفته ام و مبادا از خبر شهادتم گريه و زاري كنيد بلكه بايد خوشحال باشيد كه چنين فرزندي را توانسته ايد تربيت كنيد. از برادران و خواهرانم مي خواهم كه به پدر و مادرم بگوييد كه علي راهش را خودش انتخاب كرده بود و اين آرزوي من بود كه بتوانم در راه اسلام به شهادت برسم و به تمام بستگان بگوييد كه دعاي طول عمر امام خميني را فراموش نكنند.

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
     

    خاطره اي از شهيد، از زبان مرتضي شنبدي

    دو سه روز قبل از عزيمت شهيد به جبهه از او خواستم كه يكي از عكسهايش را يادگاري به من بدهد. درست آخرين روزي بود كه او را ديدم و بعد به من گفت: فردا بيا تا عكسي را كه گفته بودي به شما بدهم. درب حياتشان ايشان را ديدم. رفت داخل منزل و با يك آلبوم كوچك كه فكر مي كنم كل عكس هايش را در آن قرار داده بود برگشت. آلبوم را به دستم داد و گفت:هر كدام را دوست داري بردار. گفتم خودم انتخاب نمي كنم.خودت انتخاب كن.گفت نه هر كدام را دوست داري انتخاب كن. من هم عكسي را كه بهترين بود برداشتم و گفتم اشكال ندارد. گفت نه. انگار دنيا ديگر برايش ارزش نداشت و در آخر با او روبوسي كردم ولي اصلاً فكر نمي كردم كه اين عكس از عكس هاي خاطره اي برايم باشد.

     

    شرح زندگي شهيد از زبان مادرش

    شهيد با آمدنش، روزي را به خانه ما آورد و خداوند رحمتش را بر ما نازل كرد و مايه خير و بركت خانواده شد. نامش را علي گذاشتيم. چون ارادت و محبت خاصي به مولايمان اميرالمومنين(ع) داشتيم. در طفوليت بيماري شديدي گرفت و در روستا امكانات پزشكي وجود نداشت.من با اعتقادي كه به اهل بيت(ع)داشتم دست به دامن اهل بيت(ع) شدم و نذر كردم و بعد از چند روزي بيماري شهيد برطرف شد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاردهقايد
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x