مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید جهانگیر لطفی

982
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام جهانگير
نام خانوادگی لطفي
نام پدر احمد
تاریخ تولد 1344/12/06
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/12/12
محل شهادت طلائيه
مسئولیت تك تيرانداز
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن خون
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    در سال 1344 در فصل زمستان كه سردي فراواني بر خانه و خانواده حاكم بود كودكي متولد مي شود كه گرمي را به ارمغان مي آورد.نام او را جهانگير گذاشتند،از آن جا كه جهانگير فرزند اول خانواده بود شادي فراواني را به پدر و مادر بخشيد.پدر ايشان احمد نام دارد و مادر او ماه نساء.پدر شهيد كارگر ساده اي بود كه اگر روزي كاري جهت انجام دادن نبود مي بايست در خانه نشسته و تنها با توشه اي كه از بازوانش ذخيره كرده است قوت نمايد.خانواده اي كه سخت بي بضاعت بودند،نمي دانم اين چه رازي است كه تمام پا برهنگان و گرسنگان در ادوار تاريخ اسلام را حامي بودند.از صدر اسلام گرفته تا كنون.نقطه مقابل ابوسفيان ثروتمند ابوذر غفاري پابرهنه است و اين رسم تاريخ است.خلاصه آن كه زجر فراوان زندگي را به كام خانواده تلخ كرده بود.آن پدر اهل روستاي طلحه بوده است و بعداً به روستاي خون مهاجرت مي نمايد،آن شهيد والامقام از بدو تولد تا هنگام شهادت در همان روستا زندگي مي نموده است.شهيدي كه در مهرماه سال 1351 بر آن مي شود تا در راه تحصيل و تهذيب نفس قدم به مدرسه گذارد.اينك او كودكي است كه چندان منزلت تحصيل را نمي داند اما رسالتي كه پدر و مادر بر دوش دارند او را به سوي مكتب مدرسه رهنمون مي كنند.فردي به نام آقاي كمالي معلم كلاس اول او مي شود و به تدريس آن شهيد مبادرت مي ورزيد . اگر كلام مولا علي (ع) را به خاطر آوريم كه فرمودند:«هركس كلمه اي به من بياموزد مرا بنده خود ساخته است»منزلت آن معلم والامقام بهتر روشن مي گردد.روزي جهانگير شاگرد معلم بود و اينك اين معلم است كه بايد محتاج سفاعت جهانگير باشد.

    شما را مي گويم اي شهيد!كلام مولايت علي (ع) را به خاطر بسپار و شفاعت معلمانت را و ما گناهكاران و اسيران هواي نفس را فراموش مفرما.آقايان دوراهي،صفايي و فخرايي نيز از معلمان آن شهيد بودند كه در مقطع دبستان در امر تدريس او همت ها ورزيده اند.به هر حال دوران دبستان را با تمامي مشقاتي كه داشت پشت سر مي گذارد.در مقطع راهنمايي مشكلات فزوني مي يابد چرا كه در آن روستاي محروم كه متأسفانه بعد از گذر 25 سال از ظهور انقلاب هنوز هم بوي محروميت از آن به مشام مي رسد.مدرسه راهنمايي وجود ندارد و آن كودكي كه تنها 11-10 سال بيشتر ندارد اينك بايد كيلومترها مسافت را طي كند تا در يكي از روستاهاي هم جوار كه نه آبي و نه برقي و نه راهي دارد مشغول به تحصيل شود.آب و برق بماند.اما راه از نيازهاي اوليه است كه اگر نباشد منجر به ترك تحصيل مي گردد.خلاصه آن كه او در سال 1357 به تنگ زرد كه يكي از روستاهاي بخش بوشكان مي باشد مراجعت مي كند تا در منزل يكي از بستگان كه اسد اسفندياري نام دارد اسكان يابد و روزانه مسير 5 كيلومتري تنگ زرد- فارياب را طي مي كند تا از تحصيل محروم نماند.هر روز بايد مسير رفت و برگشت ده كيلومتري اين روستا را طي مي كرد تا بتواند از تحصيل بازنماند.روزي به دليل طغيان رودخانه و روزي به دليل سرماي بسيار خشمگين و ... نمي توانست به موقع در كلاس حاضر شود.علي رغم اين مشكلات او توانست به تحصيل خود ادامه دهد و در مدرسه ابوذر غفاري فارياب نام نويسي كند.جالب آن كه در تمام مدت تحصيل در اين مدرسه او به عنوان شاگرد ممتاز آن مدرسه شناخته مي شد و مرتباً مورد تشويق و معلمان خود قرار مي گرفت.اين خود باعث مي شد تا او به درس بيشتر دلگرم شود.

    جالب است بدانيد كه پدر شهيد مدت هفت سال از داشت فرزند بي بهره بود و خداوند متعال در طول 7 سال اول ازدواج فرزند را از او دريغ مي كرد.خلاصه آن كه دوران راهنمايي نيز به پايان مي رسد.اينك دوران دبيرستان در پيش است.متأسفانه بخش بوشكان فاقد دبيرستان بود و شهيد علي رغم آن كه استعدادهاي درخشاني نيز داشت از تحصيل بازماند و به زادگاه خود جهت كمك بخشيدن به پدر خود مراجعت كرد.مدت ها به كارگري پرداخت،با دست هايش گل مشت مي ساخت،كوله بار هيزم و كاه با شانه هاي او آشنا بود و چه كوله بارهاي كاهي كه گرده نحيف او را لمس كرد.

    پس از گذار مدت ها تصميم مي گيرد كه راه جبهه را در پيش گيرد و اين احساس نياز در خود پرورش داد و نهايتاً به جبهه شتافت.لازم به ذكر است كه پس از شهيد جهانگير لطفي خداوند سه فرزند پسر ديگر نيز به آن خانواده عطا فرمود كه سليمان،نوشاد و بهرام نام دارند.دايي ها آن شهيد نيز سهراب،جعفر،خدابخش و الله بخش نام دارند،كه براي همه آن عزيزان آرزوي صبر داريم و شكرگزار آنها.

     

    نحوه شهادت شهيد از زبان برادر بزرگوارش

    در مورخه 12/12/62 در منطقه عملياتي خيبر آن شهيد به لقاء الله پيوستند.پس از شهادت ايشان هيچ اطلاعي از پيكر او نداشتيم.مدت ها گذشت حتي نمي دانستيم كه ايشان به اسارت رفته اند يا اين كه به مقام رفيع شهادت دست يافته اند.ايشان تا مورخه 12/4/76 هم چنان مفقودالجسد بودند تا آن كه از طريق گروه هاي تجسس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بيناد شهيد انقلاب اسلامي در همان منطقه اي كه عمليات رخ داده بود،قسمتي از بدن مطهرش به همراه كفش و كلاه و لباس مندرس و فرسوده او به همراه پلاك شناسايي او يافت شد.پس از كشف جسد در زير خروارها خاك بيرون كشيده شد و به خوزستان منتقل گرديد.از اهواز نيز به برازجان انتقال يافت و سپس در ميان انبوه عزادارن و دوستدارانش در گلزار شهداي روستاي خون دفن گرديد.

    صفات اخلاقي شهيد :

    آنان كه عمق جانشان با خاطرات آن شهيد انس گرفته است،و آنان كه پرواز تا معراج عشق را آرزو دارند نيك به گوش باشند.آنان كه مي خواهند به بردگي شيطان كشيده نشوند نيز.جنگ حقيقي جنگي نيست كه بر سلاح تكيه دارد،كه جنگ حقيقي جنگي است كه در درون تو در حال جدال است.اگر در اين جدال پيروز گشتي باب شهادت نيز به يقين بروي تو گشوده خواهد گشت...

    شهيد لطفي نيز در دو جبهه در جدال بود.جبهه درون و جبهه بيرون و آن گاه كه بر جبهه درون غالب گشتي ديگر در جبهه برون به سادگي غلبه بر شيطان امكان پذير است.اگر مي خواهي خاطره آن جواني را كه سال هاي سال گمنام بود دريابي تو را با وظيفه ات آشنا مي كنم كه اول خود را و سپس تو را.

    پيام اسلام اطاعت است نه هر اطاعتي بلكه اطاعتي كه از عشق به ولي زمان خود برخيزد،سرزميني كه شهيد لطفي 12 سال در آن آرميد تا تنها تكه هاي استخواني از او يافت شود در آينده همان طور سخن خواهند راند كه امروز سرزمين بدر و حنين سخن مي گويند.بدر و حنين و طلائيه و شلمچه همه و همه به ما آموخنتد«چه بكشيم و چه كشته شويم پيروزيم»آري.شلمچه چه نيك كلام امام راحل را تفسير كرد.تفسير ديگر اين كلام نهفته در خوني است كه در رگهاي من و تو در جريان است.امروز نيز خاك بوشكان قدمگاه مرداني است كه هرچند دست خود را در رضاي حق باخته اند،اما با عهدي كه با سيد و سالار خود ابالفضل العباس (ع) بسته اند همچنان پايدارند.افرازها را مي گويم.آري قاسم افراز را كه هرگاه روي او را مي بينم بي درنگ به ياد جوانمردهاي ابالفضل العباس (ع) مي افتم،از خود بازپرس آيا از تو نيز قطره خوني در راه حق چكيده است؟شايد بگويي كه باب جهاد بسته است.آري،اما باب جهاد اكبر باز است.پس بشتاب كه دور نشده است نكند نفس ها از حركت باز ايستد و شرمنده رهسپار گور شويم.شهيد جهانگيري در مراسمهاي حضرت سيدالشهداء(ع) شركتي فعال داشت و همان مكتب بود كه او را روانه جبهه عاشوراي ثاني نمود.در طول دوران جنگ نيز قبل از اعزام مشغول جمع آوري كمك هاي مردم  بود جهت ارسال به جبهه.لازم نيست قطره خوني از تو چكيده باشد همان قدر كه آن روز آرزو را داري نيك در مي يابي.چه مي گويم ايشان تمام نمازهاي يوميه خود را در مسجد و حتي المقدور به جماعت به جا مي آوردند.ورد كلام او التماس دعا براي آقا امام زمان (عج) بود آن شهيد در روستاي خود دوستاني داشت كه نمي دانم چقدر نسبت به اهداف او هم اينك وفا دارند.

    هوشنگ شريفي،علي اسماعيلي،رحمان زنگنه،غلامحسين شريفي و ...ما نيز درود خود را نثار دوستان شهيدي مي كنيم كه اينك خداوند دوست اوست و در جوار رحمت او آرميده است.آن شهيد كه درود و رحمت خالصان و برگزيدگان خدا بر او باد نقش تخريب چي را در جبهه برعهده داشت،آنان كه جنگ را دريافتند بهتر مي دانند كه تخريب چي كيست و رسالت او چيست؟تخريب چي يعني نزديك ترين رزمنده به دشمن و همواره كننده صراطي كه رزمنده راه خدا مي خواهد در آن پاي گذارد.

    يكي از رزمندگان هم رزمش مي گويد:«چون خواستيم رسته بندي شويم اصرار مي كردند كه نيازمندي جنگ در كجا بيشتر است و خطرناك ترين رسته كدام است؟گفتند تخريب چي.چرا كه اگر به دستت دشمن نيز كشته نشوي به دست خود شهيد خواهي شد و او گفت اگر وعده شهادت را اين چنين مطمئن به من مي دهيد مرا در رسته تخريب چي جاي دهيد.»

    هميشه آرزوي شهادت را يكي از دعاهاي بين الصلاتين خود زمزمه مي كرد تا اين كه به مقصود آرماني خود نيز دست يافت.آن شهيد بسيار اهل صله ارحام بود.هميشه به دوستان او مي گويد:«آخرين باري كه او را ديدم به من گفت مرا از دعاي خيرت بي بهره مفرما،دعا كن اگر لياقت يافتم آن چنان شهيد گردم كه سراپاي وجودم را غربت فراگيرد و كسي نامي و نشاني از من بجويد.»و شايد كه رمز اين مفقوديت دعاي او بوده است كه در حق خودش مستجاب شد.
    ادامه مطلب
    خداوند سبحان را سپاس مي گويم كه مرا ياري داد تا بتوانم با حركت قلم خود بر صفحه سفيد كاغذ وصيت خود را نگارش نمايم.بذر وفا را با حرف نمي توان به بار نشاند با خون بايد آبش داد تا بارور شود.درود به ارواح طيبه شهداء و سلام و درود به امام خميني اين الگوي مقاومت و ايثار و سلام به تمامي مسئولين و دست اندركار انتظامي مقدس جمهوري اسلامي ايران و به اميد پيروزي حق بر باطل.

    پروردگارم را سپاس مي گويم كه توفيقم داد تا اسلام واقعي را بشناسم و در خط عاشقان و شاهدان اين دين محكم و استوار الهي قرار گيرم. وكمر همت براي نابودي دشمنان خدا كه در اين اماكن مقدس كه هر نقطه اش كربلا و هر لحظه اش عاشورا فاجعه مي سازند خود را آماده نبرد سازم.در اين جا هر روز حسينيان تاريخ علي اكبرها،قاسم ها و عباس ها را مي بينم كه براي كوبيدن و نابود كردن يزيديان با قدمهاي استوار و انديشه هايي مصمم راهي جبهه هاي حق عليه باطل مي گردند.

    امت عزيز اسلامي هموطنان و برادران بدانيد و آگاه باشيد كه من اين راه را آگاهانه و با چشم باز انتخاب كرده ام و شما نيز موظف هستيد كه ادامه دهنده راه شهيدان باشيد و محكم و مقاوم در برابر ضد و هواداران گروهك ها بايستيد و پشت جبهه ها را محكم و گرم نگه داريد و بنا به فرموده امام عزيز و شريف ما در گرو همين جنگ است.روحانيت اصيل و مبارز را هميشه پشتيبان باشيد كه هر چه ما تا كنون به دست آورده ايم در گرو همت و كوشش همين روحانيت است.

    پدر و مادر عزيزم!اگر در زمان حياتم نتوانستم براي شما خدمتي انجام دهم اميدوارم با انتخاب شهادت براي خود موجبات سربلندي و سرافرازي شما را در دنيا و آخرت فراهم سازم واز شما سپاسگزارم كه مرا به گونه اي پرورش داده اي كه بتوان براي اسلام و قرآن مفيد باشم.درود بر شما كه فرزند خود را ابراهيم وار به فرمان خدا به قربانگاه فرستاديد نبايد تأسف بخوريد كه من به مرحله اي از تكامل و انسانيت رسيده ام شما بايد هم چون ابراهيم و هاجر و چون زينب و ليلا اين مصائب را تحمل كنيد و خدا را در هر حال ناظر بر اعمال خود بدانيد.

    در نماز جمعه و جماعت شركت فعاليت داشته باشيد و در پايان از همه اقوام و خويشان حلاليت مي طلبم و از شما عاجزانه تقاضامندم كه اگر در انجام وظايفم نسبت به شما كوتاهي كرده ام مرا ببخشيد.خداوند اسلام و مسلمين را نصرت عطا فرمايد.
    ادامه مطلب
    مصاحبه اي كوتاه با برادر شهيد :

    افتخار حضور در محضر خانواده شهداء خصوص آنكه در انديشه شناخت بهتري از شهيدان باشيم افتخاري است كه نصيب همه كس نخواهد شد.اينك برادران بزرگوار بسيجي خسرو خليفه  و يونس عبدالهي اين مأموريت را بر عهده گرفته اند.هدف والايي كه با روح و جانشان آميخته شده است.هدفي كه  ديگر بدان مقصود دست يابند بي گمان شحات نفس شهداء آنان را دربر خواهد گرفت.حضور بي دريغ  در منزل خانواده 33 شهيد بخش بوشكان كه نتيجه آن دفتري است كه در پيش روي شماست برادران خدا قوت مي گويم.

    اين بار به نيز منزل يكي از برادران شهيد لطفي رفته ايم تا در خصوص آن شهيد بيشتر بشنويم.

    برادر شهيد چنين مي گويد:«بسم الله الرحمن الرحيم.نام گذاري برادرم توسط پدر بزرگم كه گرگعلي نام دارد صورت گرفت.آن شهيد درست در روزي متولد شد كه آن روز عيد سعيد قربان بود،پس از گذراندن دوران طفوليت،به سن 5 سالگي كه رسيد او را پدرم به مكتب خانه فرستاد.حضور در كلاس قرآن آموزه هاي بزرگي به به او عطا كرد.او در حاليكه سني نداشت خيلي راحت قرآن را مي خواند و به ديگران نيز مي آموخت.كمتر فردي را ديده ام كه قبل از وردود به دبستان به مكتب خانه برود و درس حروف الفبا را در مكتب خانه بياموزد.آن شهيد روحيه اي اجتماعي داشت،غالب اوقات را با دوستان خود به تفريحات سالم مي رفتند.شايد آن مناظر طبيعي كه تنها سازنده آن خداست انديشه هاي او را بارور كرده و با پي بردن به مبدأ راز خود را به او نزديك مي كرده است.شهيد لطفي در همان اوان انقلاب تبليغات زيادي براي انقلاب مي نمود به طوري كه كه مركز تبليغات انقلابي روستا بود گرچه در سنين نوجواني بود و به سن رشد كامل نيز نرسيده بود.

    او شيفته و دل باخته امام (ره) بود و عكس هاي او هميشه در جيبش پيدا مي شد.شهيد لطفي پس از مراحلي چند به جبهه اعزام شد و در دفعات بعد به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد.علاقه مندي اوبه سپاه باعث شد تا آخرين لحظه از حيات خود همواره مدافع ارزش هاي اسلامي باشم و افتخار حضور در سپاه اسلام را نعمتي مي دانست كه تنها خداوند آن را به خالصان خود عطا مي كند.هميشه در منزل با صداي كوتاه صحبت مي كردند به طوري كه بعضي مواقع نياز بود كه حرف هاي خود را تكرار كند.»

    اين ها پاسخ سئوالاتي است كه از برادر شهيد پرسيده شده است تا با روحيات آن شهيد والامقام بيشتر آشنا شويم.سلام و درود خداوند بر شهيدان و خانواده معظم آنان كه به حق سربازان راستين اين انقلابند.
    ادامه مطلب
    شعري از :دايي شهيد ،عطاءالله دسترس

    به راه دين و ميهن جان سپردن عالمي دارد         مگر جانباز راه حق زجان خود غمي دارد

    شهيدي در ميان سنگري چون شمع مي ميرد

    كه در راه شهادت گام هاي محكمي دارد

    نمي ترسد زطوفان مي شكافد سينه ظلمت

    كه مي داند اگر شد كشته جاي خرمي دارد

    «جهانگير» خدايي آن جوان بيست و يك ساله

    كه در خيل شهيدان دوستان مرهمي دارد

    شهيد مكتب اسلام يادش زنده مي ماند

    مپندار از علمدار حسين(ع) دست كمي دارد

    دلي چون شير مي خواهد كه جان در دست بگذارد

    لقاءالله ديدن راه پر پيچ و خمي دارد

    اگر مجروح شد از حسرت آن نوجوان دل ها

    شهادت زخم دل ها را گوارا مرهمي دارد

    اگر چشم برادر از فراقش سيل مي بارد

    بود خوشحال زيرا در بهشت او پرچمي دارد

    جهانگيري نباشد در كنار همت جهانگيرها

    نه جاي غم گساري و نه جاي قاسمي دارد

    دل دريا كجا از تير و شمشير مي ترسد

    به دست و دل فراخي روح همچون حاتمي دارد

    20/2/65 تقديم به آن شهيد والامقام
    شهيد

    او را به شكوه بي حساب آوردند

    از پا تا سر به خون خضاب آوردند

    تا چهره نوراني او را شويند

    از چشمه آفتاب آب آوردند

     

    انتخاب

    اي در دل شب ستاره اي نوراني

    جانت چو چراغ روشن عرفاني

    هرچند از اين جهان فاني رفتي

    خوش باد ترا اين سفر روحاني

     

    سفر تا قله آرزو سفر كرد و گذشت

    در پهنه عشق،جان سپر كرد و گذشت

    خورشيد صفت،برآمد از مشرق عشق

    اين شام سياه را سحر كرد و گذشت
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارخون
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x