مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید ماشاالله قائدی

704
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام ماشاءالله
نام خانوادگی قائدي
نام پدر محمدعلي
تاریخ تولد 1342/05/30
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/05/07
محل شهادت كوشك
مسئولیت آرپي جي زن
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن برازجان
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    بسم رب الشهداء

    شهيد ماشاءالله قائدي فرزند حاج محمد علي در تاريخ 30/5/1343 در برازجان ديده به جهان گشود.وي دوران كودكي خويش را در خانواده آي مذهبي خويش رشد ونمو پيدا كرد بعد از آن وارد دوران ابتدايي از تحصيل خويش گرديد.او در سنين نوجواني خويش بسر مي برد كه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني به پيروزي رسيد وايشان چون ديگر مردم در تظاهرات بر عليه رژيم منحوس پلوي شركت مي نمود . وي در سركوبي منافقين و كمونيست هاي آن زمان نقش ويژه آي از خويش ايفا مي نمود.وي هميشه در نماز جمعه و جماعات شركت مي نمود و در بسيج محله فعاليت مي نمود ايشان ديگران را تشويق به شركت در نماز جماعت مي نمود و خواهران را به حفظ حجاب توصيه مي نمود.ماشاء ا... قائدي تحصيلاتش را تا پايان دوره راهنمايي بيشتر ادامه نداد ايشان هميشه دوست داشتند به عضويت سپاه پاسدارن انقلاب اسلامي درآيد و همين طور هم گرديد و ايشان به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد.وي در سپاه مشغول به فعاليت گرديد و هميشه در انجام وظيفه نمونه بود او با شروع جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران به جبهه هاي نبرد حق بر عليه باطل اعزام گرديد و در جبهه هم چون ميادين ديگر نمونه بود او عاشقي دلسوخته براي امام و مملكت اسلامي خويش بود و در عشق به ولايت مي سوخت او بار آخر كه به جبهه اعزام شد براي انجام مأموريت به منطقه عملياتي شرق بصره اعزام گرديد كه در آنجا مورد اصابت اهداف دشمن قرار گرفت و بر اثر جراحات وارده در تاريخ 7/5/1361 به فيض عظماي شهادت نائل آمد.
    ادامه مطلب
    ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون .كساني راكه دراه خدا كشته مي شوند مرده مپنداريد بلكه آنان زندگاني هستند كه نزد خداي خويش روي مي خوردند.

    اگر دين پيامبر اسلام استقامت پيدا نميكند مگر با قتل من اي شمشيرها مرا در برگيرد. امام حسين (ع).

    با درود و سلام به ساحت مقدس ولي عصر امام زمان (عج ) وبر منجي انسانيت امام خميني وبا درود بر روان پاك شهيدان راه حق و آزادي وسلام به خانواده آن شهيدان ورزمندگان پدر مادر برادر دوستان اقوام وتمام كساني كه در راه پيشبرد انقلاب سهمي داشته اند وصيتنامه خود را شروع مي كنم باشد كه مورد رضاي خداوند متعال قرار گيردو انشاالله .اي امام جانم وجان پدرومادرم وقبيله ام واقوام و آشنايانم ومالم و… سپر بلاي تو باد. بارديگر

    سلام كرم فرزند كوچك و حقير خود را بپذير اي پدر ومادر

    بدانيد كه درراه مقدس وهدف و آرمان مشخصي قدم گذاشته ام يعني شهادت واين را نائب امام زمان (عج) عزيزمان خميني بت شكن به ما نشان داد كه در اصل راه خدا وقران است اي پدر ومادر وبرادران واقوام ودوستان عزيزم بعد از شهادتم لباس عزا بر تن نكنيد گريه برايم نكنيد بلكه خوشحال وقامتتان را بلند بگيريد .ونداي الله اكبر خميني رهبر سر داده وسخن شهيدان راه خدا رابه مردم برسانيد . وتو اي مادرجان از تو عاجزانه مي خواهم برايم گريه نكني زيرا كه كسي در دامادي فرزندش گريه نمي كند اميدوارم اگررقطره اشكي هم از جشمت بيرون بيايد از روي خوشحالي باشد ..مادرجان من مي دانم كه تو را بسيار ناراحت كرده ام بسيارر شرمسارم خداوند متعال مرا ببخشد زيرا كه درباره محبت پدر ومادر خداوند در قرآن سفارش بسيار كرده  و بنده حقير وفرزتد نادان آنطور كه بايد وشايد عمل نكرده ولي اميدوارم كه در راهي كه رفته ام خداوند قسمتي از گناهانم را بيامرزد و توهم مرا ببخشي انشالله .وتو اي پدر بزرگوارم پدرم اشك برايمن نريز وبه جاي اشك ريختن ذكر خدا را بكن واگر قطه اشكي از چشمت بيرون آمد اشك شادي باشد براي من عقب مانده و حقير تنها نباشد براي تمام شهيدان باشد چون محمد وعلي مردان پاك خدا . قدر زخمات تو را فراموش نمي كنم تو بسيار زحمت مي كشي اميدوارم به رضاي خدا باشد چون كار براي خدا خستگي ندارد وبعد اگر ناراحتي از من ديده اي مرا ببخش وحلالم كن . انشالله .

    واما به برادرانم وخواهرانم برادرانم صراط مستقيم را برگزينيد وبه طرف اسالم و قرآن برويد كه تنها نجات دهنده انسان قرآن و اسلام است . هميشه نمازهاي خود را بپا داريد واول وقت بخوانيد وبا همه دوست و مهربان باشيد وبه ياد خدا باشيد ودر بعد اگر از بادركوچكتان اشتباهي ديده ايد مرا ببخشيد وحلالم كنيد وبرايم اصلا گريه نكنيد. ودر بعد از تمام برداران وخواهراني كه درراه من راهنمايي من به صراط مستقيم زحمت كشيده اند بخصوص برادران و خدمتگذاران امت اسلامي بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كارد آموزشي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شيراز پادگان شهيد عبدالله مسگر و ديگر برادران و خواهران از خداي بزرگ توفيق ادامه راهشان وسلامتي بيشتر و گرويدن به قران و اسلام و  راهنمايي كردن بيشنتر برادرانت وادامه راه شهيدان را خواستاريم واميدوارم اگر از من حقير اشتباهعي ديده انهد مرا ببخشندوحلالم كنن وانشاالله .

    واز دوستان مي خواهم كه صراط مستقيم بروند وگول ضد انقلاب اسلام وقران را نخورند اين را بدانند ومطمئن باشيد اگر را انان را ادامه دهيد وحرفهاي انها را گوش كنيد در آينده اي نه چندذان دور پشيمان خواهيد شد وپشيماني در امن لحظه هم سودي ندارد ودر پايان از تمام بردران و دوستان اقوامان اگر از من ناراحتي ديده اند عاجزانه مي خواهم مرا حلال كنند از عمه و خانواده بزرگوارش مي خواهم از اينكه من شما را ناراحت كرده ام مرا ببخشيد و حلالم كنيد شماها را به خداي بزرگ مي سپارم واز خداي بزرگ توفيق  صبر واستقامت به خانواده شهدا وكساني كه فرزند انشان به جبهه حق عليه باطل رفته اند را خواستارم . وقتي بر مزارم آمديد براي من تنها فاتحه نخوانيد اول براي تمام شهيدان وبعد براي علي ومحمد و بعد براي من چون آنها خيلي جلوي من ميباشند.خدايا چنان كن سرانجام كار

    تو خشنود باشي ومار رستگار

    خدايا زندگيم را با سعادت ومرگم را در شهادت قرار بده .

    امام را دعا كنيد.

    خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار .

    رزمندگان را دعا كنيد .

    التماس دعا.

    تشيع جنازه ام ساده باشد و قبرم ساده باشد . با بركت صلوات بر محمد و آل محمد .

    28/3/61      ماشاالله قائدي .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    بسم رب الشهداء

    خاطره مادرشهيد ماشالله قائد :


    فرزندم به من گفت مادرجان من به جبهه مي روم و 15 روز بعد از شهادت حسام زاده (كه نسبت خانوادگي با ما داشت )به شهادت مي رسم. دقيقا همين اتفاق افتاد فرزندم بعد از 15 روز به شهادت رسيد و به آرزوي ديرينه اش رسيد. فرزندم بسيار مهربان و دلسوز بود خيلي ملام با همه رفتار مي كرد با همه اعضاي خانواده مهربان بود متواضع و فروتن وقت شناس بود از ديگر خصوصيات ايشان صفا و صميميت و گشاده رويي بود انس و علاقه زيادي به قرآن مجيد و ذكر خدا داشت در نماز هاي جمعه شركت مي كرد ارادت خاصي به اهل بيت و ائمه طاهرين و امام خميني و روحانيت داشتند. فرزندم دوست داشت كه شغل مقدس نيروي انتظامي را براي خود انتخاب كرد و وارد اين شغل شد . هنگامي كه مي خواست به جبهه برود ما اجازه نمي داديم چرا كه تحمل دوري و فراق از ايشان را نداشتيم .ولي فرزندم اصرار زيادي به رفتن داتش تا اينكه بالاخره با وساطت خاله اش ايشان رلاهي جبهه شد . از صحبت هاي گوهربار شهيد است كه مي فرمود اگر هدف خدمت به اسلام و جامعه ووطن است در جبهه هم مي شود خدمت كرد و آن جا بهترين مكان براي خدمت كردن است .

    بسم رب الشهداء

    خاطره برادر  شهيد ماشاالله قائدي :


    در تابستان سال 1357 بود عصر روزي كه به طرف بازار مي رفتم كه ناگهان در مسير راهم پشت شهرداري متوجه تجمعي شدم به طرف آنها رفتم ديدم شهيد ماشالله قايدي كه در آن موقع جز تشكلهاي انقلابي بود در وسط آن جمع ايستاده و دست فردي در دستش است از فردي سوال كردم چه خبر است گفت آن فردي كه دستش در دست برادرت است عضو حزب كمونيست مي باشد و چند تن از ديگر دوستان آن هم فرار كرده اند و بعد از مدتي دوستان وي را دستگير كرده و به پايگاه بردند تز طريق نامه ايشان را تهديد نمودند ولي ماشالله با خواندن اين نامه سري تكان داد وگفت چه كساني را مي ترسانند .

    در تابستان سال 1361 بود كه ايشان از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي براي آموزش مخابرات به مدت دو ماه به پادگان شهيد مسگر به شيراز رفتند كه حتي در اين مدت براي يك ساعت هم در منزل نيامد تا كه بعد از اين دوره فشرده فقط يك روز و شب اين هم براي خداحافظي به منزل آمدند وسپس فرداي آن روز دوباره از طريق همان پادگان به جبهه نوشك واقع در جنوب اهواز اعزام گرديد به ياد مي آورم در همان شبي كه براي خداحافظي آمده بودند در منزل دور هم نشسته بوديم و صحبت جبهه و جنگ بود ما از او خواستيم كه احتياط خود را بكند و او در جواب گفت برايم دعا كنيد كه به دست دشمن اسير نشوم يا به شهادت برسم با آنقدر در جبهه بمانم تا اينكه دشمن را سرجاي خود بنشانيم تا ديگران هوس تجاوز به كشور و ودين و مكتب ما را نكنند كه پس از مدتي حضور در جبهه در عمليات محرم سشال 61 به ما خبر رسيد كه ماشالله در عمليات مفقود گرديده است ولي شخص من مي دانستم كهئماشالله به هيچ عنوان اسير نمي شود و خوب من براي جستجو و چند نفر كه از فاميلهاي ما بودند به منطقه رفتيم و با اطلعاتي كه بدستم رسيد يقين كرديم كه ماشالله به شهادت رسيده است .

     

    در دوران دبيرستان دبيري داشتند كهئ فعاليتهاي ضد شاهنشاهي انجامومي دادند و تعدادي از بچه را و همينطور ماشالله را بعنوان پخش كننده اعلاميه در نظر گرفته بود واز آنها استفاده مي كرد آگاهي مرا به جاي  ماشالله گرفت و بازجويي مفصلي از من گرفتند من هم ود را به بي اطلاعي زدم وگفتم چيزي نمي دانم و بعد به ماشالله گفتم كه مواظب خود باشد و از آن به بعد بيشتر مواظب خود بود .

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرازجان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
    your comments
    guest
    0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
    بازخورد (Feedback) های اینلاین
    مشاهده همه دلنوشته ها
    0
    ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x