مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید علی عباس زاده

625
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام علي
نام خانوادگی عباس زاده
نام پدر حسن
تاریخ تولد 1345/06/13
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/01/02
محل شهادت شوش
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل -
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن درودگاه
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • شهيد علي عباس زاده فرزند حسن در تاريخ 13/6/1342 در روستاي دورودگاه در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد . دوران كودكي را در درودگاه در آغوش گرم پدر و مادر سپري نمود و در سن 7 سالگي براي كسب علم و تحصيل ، وارد دبستان شد . محل تحصيل اين شهيد بزرگوار در مقطع ابتدايي دبستان همايون درودگاه ( شهيد منتظري ) بود . تا كلاس پنجم ادامه تحصيل داد . چون شغل پدر ايشان باغداري و كشاورزي بود . شهيد بزرگوار به پدرش در كارهاي كشاورزي و باغداري كمك مي كرد و بعضي روزها به كار بنايي مي پرداخت و به عنوان كارگر كار مي كرد و از دسترنج خود خرج قسمتي را به عنوان كمك خرج به خانواده مي داد با وجود سن كمي كه داشت دوشادوش برادران بسيجي به مبارزه عليه منافقين و دشمنان انقلاب اسلامي ادامه داد وي در كنار كار و كارگري به ورزشهاي رزمي علاقه زيادي داشت و با جديت ورزش كاراته را دنبال مي كرد و حتي روزهايي كه بي كار بود 2 الي 3 ساعت تمرين رزمي مي كرد و داراي كمربند قهوه اي بود . پس از پيروزي انقلاب اسلامي بنا به علاقه اي كه به بسيج و مسجد داشت تحصيل را جهت حفظ ارزشهاي انقلاب اسلامي ترك نمود و در سنگر حفظت از انقلاب و حمايت از ارزشهاي انقلاب در بسيج در قالب كارهاي فرهنگي و رزمي و نظامي به فعاليت پرداخت .

    شهيد عباس زاده براي بار اول همراه دوستانش براي ياري دين اسلام و انقلاب اسلامي با يك روحيه ي مضاعف و از خودگذشتگي راهي جبهه حق عليه باطل شد و پس از سه ماه به خانه برگشت و مدت كمي را ذدر كنار خانواده بود . ولي وقتي مي ديد بقيه ي دوستان و همرزمان ايشان در جبهه مشغول جنگ و نبرد هستند و او در كنار خانواده با آرامش و آسايش زندگي مي كند اين وضع براي او قابل تحمل نبود به همين خاطر براي بار دوم عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد و اين بار از طريق بسيج شهرستان كازرون به جبهه اعزام شد و در عمليات فتح المبين در جبهه ي شوش همراه تعدادي از همرزمانش در گودالي محاصره شدند و 2 تا 3 روز در حين محاصره با دشمن جنگيدند و مقاومت كرد تا در مورخه 2/1/1361 همراه تمام همرزمانش در آن محاصره بنا به علاقه ي قلبي خود به درجه رفيع شهادت نائل آمدند .

    روحشان شاد
    ادامه مطلب
     

    زندگينامه شهيد علي عباس زاده

    شهيد علي عباس زاده فرزند حسن در تاريخ 13/6/1342 در روستاي دورودگاه در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد . دوران كودكي را در درودگاه در آغوش گرم پدر و مادر سپري نمود و در سن 7 سالگي براي كسب علم و تحصيل ، وارد دبستان شد . محل تحصيل اين شهيد بزرگوار در مقطع ابتدايي دبستان همايون درودگاه ( شهيد منتظري ) بود . تا كلاس پنجم ادامه تحصيل داد . چون شغل پدر ايشان باغداري و كشاورزي بود . شهيد بزرگوار به پدرش در كارهاي كشاورزي و باغداري كمك مي كرد و بعضي روزها به كار بنايي مي پرداخت و به عنوان كارگر كار مي كرد و از دسترنج خود خرج قسمتي را به عنوان كمك خرج به خانواده مي داد با وجود سن كمي كه داشت دوشادوش برادران بسيجي به مبارزه عليه منافقين و دشمنان انقلاب اسلامي ادامه داد وي در كنار كار و كارگري به ورزشهاي رزمي علاقه زيادي داشت و با جديت ورزش كاراته را دنبال مي كرد و حتي روزهايي كه بي كار بود 2 الي 3 ساعت تمرين رزمي مي كرد و داراي كمربند قهوه اي بود . پس از پيروزي انقلاب اسلامي بنا به علاقه اي كه به بسيج و مسجد داشت تحصيل را جهت حفظ ارزشهاي انقلاب اسلامي ترك نمود و در سنگر حفظت از انقلاب و حمايت از ارزشهاي انقلاب در بسيج در قالب كارهاي فرهنگي و رزمي و نظامي به فعاليت پرداخت .

    شهيد عباس زاده براي بار اول همراه دوستانش براي ياري دين اسلام و انقلاب اسلامي با يك روحيه ي مضاعف و از خودگذشتگي راهي جبهه حق عليه باطل شد و پس از سه ماه به خانه برگشت و مدت كمي را ذدر كنار خانواده بود . ولي وقتي مي ديد بقيه ي دوستان و همرزمان ايشان در جبهه مشغول جنگ و نبرد هستند و او در كنار خانواده با آرامش و آسايش زندگي مي كند اين وضع براي او قابل تحمل نبود به همين خاطر براي بار دوم عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد و اين بار از طريق بسيج شهرستان كازرون به جبهه اعزام شد و در عمليات فتح المبين در جبهه ي شوش همراه تعدادي از همرزمانش در گودالي محاصره شدند و 2 تا 3 روز در حين محاصره با دشمن جنگيدند و مقاومت كرد تا در مورخه 2/1/1361 همراه تمام همرزمانش در آن محاصره بنا به علاقه ي قلبي خود به درجه رفيع شهادت نائل آمدند .

    روحشان شاد

    اين وصيت نامه را در حال مي نويسم كه عشق به امام خميني و شهادت در راه خدا در دلم جوش مي زند و در بعد از پدرم و مادرم مي خواهم كه اگر شهيد شدم از براي من گريه نكنند و راهمو را ادامه دهنده همچنين پدر بزرگوارم ، تو با من زحمت كشيدي و مرا به اين سن و سال رساندي و من افتخار مي كنم كه در راه خدا شهيد شوم و تو بايد از براي من غصه نخوري . اميدوارم كه بتواني راهم را ادامه دهي . مادرم تو بايد افتخار كني كه فرزندي بزرگ كردي كه آن را در راه اسلام از دست بدهي و به خواهرانم بگوييد حجاب اسلامي را رعايت كنند و همراه با خواهران مسلمان در راه پيشبرد اسلام بكوشند و از برادرانم مي خواهم با آنكه سن تمامي ندارند از همين حالا بدنبال راه راست و معتقد به انقلاب اسلامي باشند تا بتوانند در آينده راهم را ادامه دهند . پدرم ، مادرم ، برادرانم و خواهرانم اگر در خانواده از من ناراحتي ديده ايد بايد مرا ببخشيد . برادران و دوستانم از شما مي خواهم كه در راهي كه {در پيش } گرفته ايد كوشا باشيد و نگذاريد كه مخالفين اسلام بخواهند لطمه اي به اسلام بزنند و از شما بردران مي خواهم كه در پيشبرد انقلاب بكوشيد . دوستان عزيز ، من كه رفتم و شما مرا حلال كنيد و به سخنان امام گوش فرا دهيد و نماز جماعت بپا داريد و به مسجد برويد و براي پدر و مادرم بگوييد كه مرا در زادگاهم خاك كنندو هر وقت بر سر مزار ما آمديد ، يك الحمد بخوانند و گريه نكنند . والسلام . علي عباسزاده

    بخوانيد        نكنيد
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    از زبان پدر شهيد

    شهيد علي عباسزاده در موقع حيات خود ورزش رزمي كار مي كرد يك روز كه داشت در حياط خانه تمرين مي كرد و حركتهاي ورزشي خود را در دوره مي كرد . من از او پرسيدم علي اين چه ورزشي است تو همش مشت و لگد مي زني و او به من گفت پدر يه روزي مي شه همين ورزش در يه جايي به دردم بخورد هم اسينكه از سرعت عمل بالايز برخوردار است و هم اينكه انسان را مي سازد كه خود را بهتر بشناسد و هم اينكه فكر انسان را باز مي كند كه در يك لحظه چگونه تصميم بگيرد و چگونه عمل كند و چطوري از خود دفاع كند بابا اگه زنده ام كه هيچي و اگر مردم اين وصيتم است كه تمام برادرانم محمد ، وحيد ، حسين و مهدي بايد اين ورزش را ادامه بدهند تا بتوانند با دشمن دين اسلام و قرآن بجنگند و بر دشمن پيروز شوند .

    ::::::::::::::::::::::::::       ::::::::::::::::::::::::::::::

    برداشت از دفترچه خاطرات دوست و همرزم شهيد عباس زاده

    در دفترچه جواد رضايي ساكن روستاي ده نو چنين نوشته است كه :

    شب عمليات كه در منطقه شوش بود پنج نفر بودند كه جلوي سربازها حركت مي كردند و در دست هر يك از آنها آر پي جي 30 ميليمتري بود براي باز كردن راه مقدم يا سرنگون كردن تانك هايي كه در دست افراد عراقي ها بود . به قول يكي از دوستان علي عباس زاده بنام محمد رضا اهل برازجان براي مادرم در نامه ي خود نوشته بود چون علي تا كلاس پنجم دبستان رفته بود و زياد اهل دفتر و قلم نبود كه خودش نامه بنويسيد مي داد به محمدرضا برايش نامه بنويسد . محمدرضا در نامه نوشته بود مادرجان اولين خمپاره ي كوچكي كه به زمين خورد تركش به كتف علي خورد و كتف آن زخمي شد و همسنگرها علي به او مي گفتند علي برگرد به پشت جبهه هم زخمني هستي و هم آنجا مي تواني به زخمي ها برسي و كمك بكني علي گفت من اين جا مي خواهم خدمت بكنم و تا آتش صدام را خاموش نكرده ام و راه خرمشهر را باز نكرده ام از اين جا دور نمي شوم . رمز عمليات يا زهرا بود علي با كتف زخمي كه آن زخم را با شال گردني سفيدي بسته بود همين طور با فريادي بلند يا زهرا مي گفت و جلو مي رفت كه اين لحظه خمپاره بين چند نفر از بسيجي ها مي گيرد و محمدرضا كه نامه نويس شهيد علي عباسزاده بود به شدت زخمي مي شود و يك پاي آن قطع مي گردد .

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    پدر شهيد علي عباس زاده

    حاج حسن عباس زاده فرزند رضا اهل و ساكن روستاي دوردگاه فردي مومن و تلاشگر بود شغل پدر شهيد كشاورزي و كارگري بود ولي با تلاش زياد توانست به شغل امام مومنان به كاشت درخت خرما پردازد و تعداد زيادي نخل كاشت و آن را آبياري كرد . شهيد علي عباس زاده سعي مي كرد به پدرش كمك كند وي هم اكنون قادر به كار كردن نيست .

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    مادر شهيد علي عباسزاده

    گوهر كامران متولد روستاي دهنو مادري دلسوز و مومنه شغل مادر شهيد خانه داري مي باشد وي توانسته فرزندان مفيد و موثري را تحويل جامعه دهد . مادري دلسوز ، مهربان و فهميده بود وقتي با ايشان صحبت مي كني انگار در عين بي سوادي شخصي تحصيل كرده و اهل علم است همواره راهنماي فرزندان خويش بود و آنها را در انجام فرامين دين و مذهبي هدايت و راهنمايي مي كرد .

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    از زبان برادر شهيد :

    شهيد عباسزاده خاطرات زيادي با ما داشت خاطراتي كه هيچ وقت از يادمان نخواهد رفت و يكي از خاطرات شهيد علي عباسزاده اين بود .

    علي بخاطر اينكه از ما بزرگ تر بود هميشه ما را به كارهاي خوب وا مي داشت و از كارهاي بد منع مي كرد مثلاً ما را هميشه براي نماز خواندن تشويق مي كرد و ما را با خود به نماز جماعت مي برد با ما و خانواده خيلي مهربان بود اگر روزي كاري اشتباه از ما سر مي زد مي نشست و با مهرباني به ما مي فهماند كه كارمان اشتباه بود است و نبايد آن را ديگر انجام بدهيم .

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    از زبان خواهر شهيد :

    داداش علي هميشه هميشه روزهايي كه به مدرسه نمي رفت به سر كار مي رفت ( كارگري كار مي كرد ) و بعد از ظهر كه كار تمام مي شد و مزد خود را مي گرفت مستقيماً به برازجان مي رفت و براي ما وسايلي كه خودش مي دانست ما احتياج داريم خريد مي كرد . و هر وقت كه به شهر مي رفت يك عروسك و يا اسباب بازي و يا خوراكي براي ما مي آورد . يكي از خواهرانم كه سن زيادي نداشت بعد از شهيد شدن علي هميشه سؤال مي كرد علي كي مياد دلم برايش تنگ شده ، براي خنده هايش … و ما به او گفتيم كه ديگر علي بر نمي گردد علي يه جايي رفته كه آدمهاي خوب مي روند او رفته پيش خدا او را دوست داشتند .

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاردرودگاه
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x