مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمود رضایی منفرد

830
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمود
نام خانوادگی رضائي منفرد
نام پدر عليكرم
تاریخ تولد 1338/11/08
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/04/25
محل شهادت فكه
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات دوره دبيرستان
مدفن درواهي
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

          شهيد محمود رضايي‌منفرد فرزند عليكرم در سال 1338 در محله درواهي آب‌پخش درخانواده‌اي مذهبي به دنياآمد. دوران كودكي را با مشكلات زياد سپري كرد و در ايام تحصيل همزمان درمزرعه و باغ دوشادوش پدر كار مي‌كرد. ايشان جهت شركت‌ در جهاد به‌خدمت مقدس سربازي رفت و بعد از

    آموزش از طرف ارتش جمهوري اسلامي ايران به جبهه‌هاي جنوب اعزام گرديد. شهيد رضايي‌منفرد چون رسته‌اش توپچي بود علاقه داشت، تا از نزديك با صداميان كافر بجنگد لذا آرپي‌جي برداشت و همراه ديگر ياران اين سلاح آتشين را برگرفت و روانه كارزار گرديد تا اينكه روز جمعه 24  ماه مبارك رمضان 1402 برابر 25 تيرماه سال 1361 (روز قدس) در جبهه شلمچه هنگامي كه تانكهاي كافران بعثي را شكارمي‌كرد بر اثر تركش خمپاره مزدوران بعثي به آرزوي ديرينه‌اش كه همان شهادت بود نائل‌آمد و روز قدس در راه آزادي كربلا و قدس شريف جانش را فدا نمود .
    ادامه مطلب
    بسم‌الله القاصم الجبارين

    به نام خداوند در هم كوبنده ستمگران

    خدمت پدر و مادر، برادران و خواهران عزيزم سلام عرض نموده و سلامتي شما را از خداوند بزرگ خواهانم چون زمان جنگ است ما به عنوان يك مسلمان وظيفه داريم براي دفاع از مرزهاي اسلام به فرمان رهبركبيرانقلاب امام خميني در جبهه شركت كنيم و اين حقير توان دفاعي را در خود مي‌بينم پس با آگاهي قصددارم اين وظيفه مقدس را به خوبي انجام دهم خانواده‌ام نگران نباشند كه مدرسه را رهاكرده‌ام زيرا به دانشگاهي پا گذاشته‌ام كه كنكورش فداكاري، كلاسش ايمان و درس آن شهيد حق گشتن است و چه افتخاري بهتر از اين وجود دارد. پدر جان آفرين بر تو همچون حضرت ابراهيم كه فرزند خويش براي رضاي خدا به قربانگاه خدا برد، تو هم اسماعيل خود را به ميدان جهاد فرستادي تا در راه دين فدا شود و از امتحان الهي سربلند بيرون‌آمدي . همه دير يا زود طعم مرگ را مي‌چشند ولي چه بهتر كه مرگي با عزت و شريف نصيبمان گردد. سفارش مي‌كنم كه در انجام امور زندگي هميشه خدا را به ياد داشته باشيد و به دستورات دين مبين اسلام عمل كنيد تا رستگار شويد در آخر به همه دوستان، آشنايان، بستگان خود سلام مي‌رسانم و از همگي حلاليت مي‌طلبم .















    انا لله و انا اليه راجعون

    (16 رمضان ) 17/4/61    محمود رضايي‌منفرد
    ادامه مطلب

    مصاحبه با خانواده شهيد


    -آيا معلمين و همكلاسيها و دوستان دوران تحصيل او را به خاطر داريد؟الآن كجا هستند؟

    آقايان لار دشتي و آريا ، حاج‌دادور ، سيد محمود موسوي، احمد صادقي ،  حاج حيدر صابري وعلي طوسي معلمين و محمد حسين‌پور و نعمت‌اله پيخسته از همكلاسي‌ها و دوستان وي بودند.

    -آيا كار و فعاليت ديگري خارج از مدرسه انجام مي‌داد؟

    كار كشاورزي از قبيل كاشت نخل و ليمو و برداشت محصولات كشاورزي و در همه كارهاي خانواده در حد امكان كمك مي‌كرد.

    - نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات چگونه بود ؟توضيح دهيد؟

    واجباتش از قبيل نماز و روزه هرگز ترك نمي‌شد. مثلاً :اگر جهت فروش محصولات كشاورزي به شهرهاي ديگر مي‌رفت و ناچارروزه‌اش را مي‌خورد ،به جاي هر روز، دو روز روزه مي‌گرفت و يا در باغ ليمو هنگامي كه گارگران در باغ پدرش كار مي كردند هر وقت كه هنگام نماز مي رسيد ايشان به كارگران مي گفت:كار را موقتاً تعطيل كنيدو نماز بخوانيد.

    - انس و علاقه شهيد به قرآن كريم و ذكر خدا چگونه بود؟

    قبل از نماز قرآن مي‌خواند و بعد از آن به دعا و راز و نياز مي‌پرداخت.

    - هر گونه خواب و الهامات اطرافيان يا دوستان در ارتباط با شهيد را بيان نماييد؟

    مادر شهيدپس از شهادت وي ، شهيد را درخواب  ديد،از او سؤال كرد اين مدت كجا بودي؟ گفته اند تو از دنيا رفته اي و ما برايت مقبره ساخته ايم وي در جواب گفت: چه كسي گفته من مرده‌ام؟ من زنده هستم مي بيني كه اينجايم و اين كلمات را با تبسم بيان مي كرد.

    -آيا به خاطر داريد كه خدمت سربازي را در كجا گذراند؟تاريخ شروع و پايان آن را بيان نماييد؟

    دوره آموزشي را در كرمان گذراند و پس از سه ماه از اصفهان به انديمشك اعزام شد.  درعمليات فتح هويزه ، پادگان حميد وآزادسازي خرمشهر بعنوان توپچي و سپس در حمله رمضان به عنوان آر پي جي زن  شركت داشت.

    - چه مدت از خدمت سربازي را در جبهه‌ها گذراند؟

    پس از سه ماه آ‎موزش كل خدمتش را در جبهه ها حضور داشت.

    - اولين بار در در چه سني و چگونه به جبهه رفت؟

    ايشان در سال آخر دبيرستان بودند كه شوق جبهة نگذاشت مدرك ديپلم را بگيرد  و وقتي هنگ ژاندارمري بوشهر از اعزام وي سر باز زد ايشان گفت: اگر مرا اعزام نكنيداز شما شكايت مي‌كنم.

    - عامل تشويق و محرك اصلي اعزام به جبهة او چه بوده است؟

    اعتقاد به اسلام و پيروي از فرامين رهبري و ولي فقيه زمان امام خميني.

    - اگر خاطره اي از تشييع جنازه شهيد داريد بفرماييد؟

     در روز عيد فطر سال 1361 حدود ساعت 9 تا 10 تشييع گرديدكه دو روز بعد در مراسم بزرگداشت شهيد ،گروهي از بسيجيان از جمله شهيدان حسام الدين حاجي پور و محمد جعفر رستگار رهسپار جبهه ها گرديدند تا سلاح بر زمين افتاده شهيد را بردارند.  
    ادامه مطلب

    خاطرات


    راوي:خانواده شهيد

    در باغ و زمين جاليزكاري جاهاي خاصي براي اداي نمازهاي يوميه‌اش اختصاص داده بود كه تاكنون نيز برادران و خواهرانش هر وقت به آن جاها مي‌روند محل‌هاي مورد نظر را به عنوان يك خاطره به ياد ماندني از برادر شهيدشان در نظرمي‌آورند تا آنجا كه اين مكان براي‌شان تقدس خاصي دارد .

    &   &   &

    شهيد تا قبل از رفتن به جبهه حتي يك شب بدون اجازه خانواده‌اش از منزل خارج نشده بود.

    &   &    &

    علاقه وافر وي جهت رفتن به جبهه تا حدي بود كه جبهه را به گرفتن ديپلم ترجيح داد و قبل از امتحان پاياني سال آخر متوسطه مدرسه را رها كرده و براي حضور در ميدان نبرد به خدمت مقدس سربازي رفت و به رغم آنكه ژاندارمري بوشهر از پذيرفتن وي جهت سربازي بدليل اينكه محصل بود امتناع ورزيد اما وي در جواب گفت من سن قانوني سربازي را دارم و مي‌خواهم به سربازي بروم و اگر مرا به جبهه نفرستيد از شما شكايت مي‌كنم لاجرم او را پس از دوره آموزش به جبهه اعزام نمودند.

     

    راوي: برادر سيدغلا محسين موسوي( همرزم شهيد)

    درآذرماه سال 1360از طريق گروهان بوشهربه اتفاق 6 نفر از بچه هاي آبپخش                 ازجمله شهيد محمود رضايي منفرد جهت آموزش سربازي به پادگان هوا برد كرمان اعزام شديم .من 5 نفر ازبچه ها راخوب ميشناختم اما با روحيات محمود خيلي آشنا نبودم اوحال وهوايي خاص داشت. روز هايي كه درپادگان برنامه اي نداشتيم به شهر كرمان مي رفتيم ولي او نمي آمدواگر هم مي آمد بخاطر اصرار ما بود.شهيد هميشه باصدايي دلنشين درنمازهايش دعايي خاص را زمزمه مي كرد .مي گفتم محمود چه مي گويي  ؟ سرش را پايين مي انداخت وچيزي نمي گفت .

    ازمن سؤال مي كرد:كي آموزش تمام مي شود؟ مي گفتم چرا ؟ از سكوتش مي فهميدم كه بايدمنتظر چيزي باشد وبرخلاف ماكه  بخاطر رفتن به مرخصي بي تابي مي كرديم ولي محمود در جواب من كه سؤال مي كردم مگر نمي خواهي به مرخصي بروي؟ مي گفت : براي من زود است.

    روزها يكي پس از ديگري سپري شد تا اين كه روز تقسيم نيروها فرا رسيد.بچه هاي آبپخش به اتفاق تصميم گرفتيم جهت آموزش دوره چتر بازي به تيپ 55 هوابرد شيراز برويم ولي شهيد رضايي منفرد  از ما جدا شدو در جواب سؤال من كه چرا مي خواهي از ما جدا شوي؟ سكوت كرد و با اصرار من آهسته گفت: دلم گرفته مثل اينكه كسي منتظرم مي باشد.بالاخره ما به شيراز رفته و ايشان به جبهه اعزام گرديد و بعد از مدتي كه از شهادتش با خبر شدم بسيار متاثر گرديدم و آن موقع متوجه شدم كسي كه منتظر او بود علي اكبر ،قاسم ابن الحسن و شهداي كربلا بودند . افسوس كه ما او را نشناختيم .                 از پيكر چاك چاك اثـــر آوردند       زان يار سفركرده خبــرآوردند 

    ياران به حريم عشق او رو كردند       از طاير عشق بال و پــر آوردند

    محمود قاري سفرنامه آسمان
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاردرواهي
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x