مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید ایرج روستایی

255
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام ايرج
نام خانوادگی روستايي
نام پدر خداكرم
تاریخ تولد 1347/04/24
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1367/04/30
محل شهادت ميمك
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات دوره ابتدايي
مدفن برازجان
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید:

    بسم رب الشهداء

    ايرج روستايي در تاريخ 1347 در روستاي سركره بدنيا آمد . بدليل مشكلات اقتصادي تا چهارم دبستان بيشتر ادامه تحصيل نداده تا اينكه حملات رژيم بعثي بر ضد جمهوري اسلامي ايران آغاز گرديد. شهيد روستايي در آن زمان سن كمي داشت ولي در درون خود غوغايي داشت ومترصد فرصت بود تا به همرزمان خود در جبهه بپيوندد تا اينكه زمان خدمت مقدس سربازي فرا رسيد وسعي كرد چند ماه آن را به جلو بيندازد. بالاخره در سال 1366 به خدمت مقدس سربازي رفت و يكسال از خدمت خود را به پايان رسانيده بود كه با اصرار پدر تن به ازداوج داد وبعد از ده روز بعد از ازداوج دوباره به جبهه رفت ودر عمليات مرصاد در حمله منافقين به كشور عزيرمان در ميمك بعد از اينكه منافقين به نيروهاي اسلام حمله بردند وبا شليك گلوله به ران پاي ايشان وخونريزي زياد به ديار حق شتافت . روحش شاد وراهش پررهروباد. والسلام.

     

     

     
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    بسم رب الشهداء

    خاطرات مادر شهيد ايرج روستايي :

    نام شهيد را پدرش انتخاب كرده بود وانگيزه خاصي نداشت و فرزند دوم خانواده بود ودر 17 سالگي به خدمت مقدس سربازي رفته چند ماه قبل از اينكه زمان سربازيش برسد به همراه مادر خود را معرفي كرده واعلام نمود كه زودتر به خدمت مقدس سربازي  مي خواهد برود.

    رفتارش با ديگران بسيار خوب بود، هم اكنون ديگران از ديدن خانواده شهيد روي خود را بطرف ديگر مي كنند وبه مادر شهيد مي گويند هنوز به ياد شهيد هستيم . شهيد رابطه بسيار خوبي با دوستان وآشنايان داشته وپس از 15 سال مفقود بودن در حدود 5 سال پيش جسدش از منطق جنگي پيدا شده است .در زمان انقلاب نيز راهپيمايي و تظارات بر ضد رژيم پهلوي شركت فعالي داشت .بزرگترين آرزوي شهيد رفاه حال خانواده وشهيد شدن در راه خدا بود بطوري  كه قبل از شهادت مي گفت اگر خدا قسمت نكرد شهيد شوم . ديوارهاي خانه را كه كوتاه وخراب بود درست مي كرد . ايشان آخرين باري كه به جبهه رفت فقط 10 روز از مراسم عروسي اش گذشته بود واز اينكه همرزمان ودوستان خود را هر روز مي ديد كه شهيد مي شوند واو مي خواست به دست خود حنا بزند ناراحت بود حتي در شب عروسي اش برق رفته بود با ناراحتي مي گفت اين نشانه اين است كه من نبايد عروسي كنم .شهيد هيچ وصيت نامه اي از خود ندارد ، حتي نامه نيز كم مي نوشت بخاطر اينكه وضعيت اقتصادي خوبي نداشتيم وكلاس چهارم دبستان ترك تحصيل كرده بود وبه همراه پدر خود سر كار مي رفت .شهيد به مدت 13 ماه در جبهه بود ، همه فكر مي كردند وي مفقود شده است وطريقه شهيد شدنش هم از اين قرار بود كه گروه منافقين كه حمله كردند ابتدا برادران بسيجي حمله ور شدند برروي آنها گاز اشك آور ريختند سپس سربازها كه شهيد هم جز آنها بود بطرف عراقيها حمله كردند كه با اصابت گلوله بر ران ايشان به شهادت نائل مي آيد ودر اين هنگام يكي از دوستان ايشان بنام محمد حسن بطرف ايشان مي آيند ومي خواهد كمكش كند كه ايشان مي گويد تو برو .بعداً كه اين شخص اعتراف ميكرد مي گفت كه احتمال مي دادم شهيد زخمي شده باشد.از دوستان شهيد محراب نورزي، سهراب ومحمد نوروزي، مسعود كمالپور، مهرداد كمال پور ، تير داد كمالپور.از اينكه فرزندمان را در راه خدا داده ايم افتخار مي كنيم .در آخر اينكه شهيد براي رسيدن به شهادت ورفتن به جبهه بي تابي مي كرد وحتي از مرخصي هايش هم بطور كامل استفاده نمي كرد ونسبت به همسنگرهايش بسيار بخشنده بود بطوري كه هر زمان از مرخصي برمي گشت با دست پر خرما ، انجير ، تخمه جهت دوستان خود مي برد.روحش شاد ويادش گرامي باد.

    اين شهيد بزرگوار در سال 24/6/1347 در شهر برازجان چشم به جهان گشود وپسر ارشد خانواده يود نام اين شهيد را پدرش انتخاب كرد در سن 6 سالگي در دبستان آزادي برازجان ثبت نام كرد نام مدير مدرسه آقاي قهرماني بود تا كلاس چهارم دبستان بخاطر 2 سال مردودي از مدرسه اخراج شد آن موقع 10 سال سن داشت وكلاس چهارم ابتدايي بود درس را ترك كرد و با سن كمي كه داشت كمك پدرش كارگري كار مي كرد وحق حق نداشت يك روز در خانه باشد وفردي بود خجالتي وكم حرف با اين خصوصيات پسري پركار وهوشيار وهميشه آرزويش اين بود كه مادرش از او راضي باشد .اين شهيد بزرگوار هميشه در ماههاي محرم وصفر در مراسم عزاداري امام حسين (ع ) شركت مي كرد و كمكهاي بسياري مي كرد وهرچه بزرگتر مي شد علاقه اش به خانواده اش بيشتر مي شد خصوصاً مادرش ايشان بخاطر كار زياد فرصت بازي كردن با هم سن و سالهاي خودش را كم  داشت وبيشتر بيرون از خانه وبا پدرش كار مي كرد. تا در سال 31/4/67  از طرف ژاندارمري او را به سربازي بردند محل خدمت ايشان در ايلام بود اين شهيد 12 ماه را بخوبي ونحو احسن انجام داد بعد از يك سال با اصرار پدرش با دختري كه پدرش براي انتخاب كرده بود بين مرخصي 20 روزه اي كه داشت مراسم عقدوازدواج راخيلي ساده برگزار كردند مرخصي به پايان رسيد به خدمت سربازي بازگشت بعد از رفتن ديگر هيچ نامه اي يا خبري نشد زنش هم بعد از شش ماه كه خبري نشد به خانه پدرش رفت وطلاق خود را گرفت تا 5 سال در سال 1373 جسد اين شهيد بزرگوار را كه شامل لباسها وپلاك ايشان بود از طرف بچه هاي ژاندارمري به خانواده اين شهيد تحويل داده شده وجسد اين شهيد از بنياد شهيد برازجان تحويل گرفته وتاگلزار شهدا برازجان كه بهشت سجادنام دارد تشيع كردند من هم خيلي خوشحالم كه پسرم در اين راه شهيد شده واز خداوند متعال ممنونم كه به من   صبر بسياري داده چون پسر من زندگي راحتي نداشت وحالا خوشحالم كه جايگاه والايي دارد.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرازجان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x