نام غلامرضا
نام خانوادگی خان عزيزي
نام پدر الله كرم
تاریخ تولد 1344/01/30
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1365/10/04
محل شهادت اروندكنار
مسئولیت مسئول واحدتبليغات
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات سوم راهنمايي
مدفن دهكهنه
زندیگنامه شهید
ز خون هر شهيدي لاله رويد
آنان كه در راه خدا كشته ميشوند مرده نپنداريد بلكه آنان زنده و جاويد هستند و نزد خداي خويش روزي ميخورند . ( قرآن كريم )
شهيد غلامرضا خانعزيزي در سال 1344 در شهرستان آبادان در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود . وي در سال 1351 روانه مدرسه شد و دوران تحصيلات خويش را در همان شهر گذراند . شهيد از كودكي عاشق خدا بود و عشق و علاقه خاصي نسبت با ائمه اطهار (ع) داشت . وي در ضمن اينكه به مدرسه ميرفت تابستانها را جهت امرار معاش زندگي خويش به كار ميپرداخت تا بتواند با زحمات خويش دست پدر را در پيري بگيرد و زحمات او را جبران نمايد . شهيد از همان كودكي به خواندن نماز و گرفتن روزه عشق ميورزيد و دوستان و همكلاسي ها خود را نيز به دستورات مذهبي و ديني دعوت مينمود . او دقت خاصي نسبت به امور مذهبي داشت و همواره با افراد منحرف درگير بود ( منافقين و كمونيستها ) زيرا جواني فعال در خط امام و اسلام بود و قبل از پيروزي انقلاب وي به سهم خود در كليه راهپيماييها و مجالس سخنرانيها شركت مينمود و در نوشتن شعار روي ديوارها و پخش اعلاميهها اقدام جدي مينمود . بعد از پيروزي انقلاب نيز همواره در خط امام و اسلام بود و هميشه دست مستمندان را ميگرفت و به آنان كمك ميكرد و شعارش نيز اين بود كه امام را تنها نگذاريد و براي امام دعا كنيد . شهيد خانعزيزي در سال 1359 كه جنگ تحميلي شروع شد به همراه خانوادهاش به شهر شبانكاره مهاجرت نمودند . از آنجا كه عشق به خدا و اسلام او را آرام نميگذاشت ، در اواخر سال 1359 جهت انجام وظيفه و خدمت به ملت محروم كشورمان و پاسداري و حراست از مرزهاي كشور به عنوان افتخاري در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر مشغول به خدمت گرديد و همكاري به سزايي با برادران سپاه داشت و سرانجام در اوايل سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبليغات شروع به فعاليت نمود . وي در سال 1361 به مدت ششماه در پادگان صاحبالزمان(عج) شيراز به عنوان اعزام نيرو انجام وظيفه نمود و سپس به بوشهر برگشت و پس از مدت كوتاهي جهت حفاظت از امام امت به او مأموريت دادند كه به بيت امام در جماران برود و مدت يك سال و نيم نيز جزء محافظين بيتامام بود . پس از اتمام مأموريت به بوشهر برگشت و دوباره پس از يكسال خدمت در سپاه بوشهر مأموريت يافت كه به مدت شش ماه جهت خدمت در دفتر نمايندگي حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بندرعباس عازم آنجا شود كه اين مأموريت را نحو احسن انجام داد . پس از پايان مأموريت مجدداً به بوشهر بازگشت و به مسئوليت توزيع واحد تبليغات در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر مشغول به خدمت گرديد و در حين خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر مأموريتهايي به جبهههاي حق عليه باطل داشت . تا اينكه او براي خدمت بهتر و مفيدتر عازم جبهههاي حق عليه باطل شد و مصمم بود كه سلاح برادر شهيد خود يعني كاظم خان عزيزي كه در عمليات والفجر 2 به شهادت رسيده بود را بردارد و با دشمنان به نبرد بپردازد و ثابت كند سلاح رزمندگان اسلام بر روي زمين نميماند . وي در تاريخ 16/9/65 به همراه كاروان سپاهيان محمد(ص) عازم جبهه گرديد . وي از شادي در پوست خود نميگنجيد و خوشحال بود كه همراه با ديگر رزمندگان در دفاع از اسلام گام برداشته و ميرود كه گمشدهاي كه سالها در پي اوست را پيدا نمايد و خون پاكش را در راه به ثمر رسانيدن انقلاب شكوهمند اسلامي ايران فدا كند . هميشه دعا ميكرد كه خداوند پايان عمر مرا شهادت قرار بده . اسم ما را نيز در فهرست سربازان امام زمان (عج) قرار بده و سرانجام در مورخ 4/10/65 در عمليات پيروزمندانه ي كربلاي 4 به شهادت رسيد و به آرزوي ديرينه ي خويش دست يافت .
ادامه مطلب
ز خون هر شهيدي لاله رويد
آنان كه در راه خدا كشته ميشوند مرده نپنداريد بلكه آنان زنده و جاويد هستند و نزد خداي خويش روزي ميخورند . ( قرآن كريم )
شهيد غلامرضا خانعزيزي در سال 1344 در شهرستان آبادان در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود . وي در سال 1351 روانه مدرسه شد و دوران تحصيلات خويش را در همان شهر گذراند . شهيد از كودكي عاشق خدا بود و عشق و علاقه خاصي نسبت با ائمه اطهار (ع) داشت . وي در ضمن اينكه به مدرسه ميرفت تابستانها را جهت امرار معاش زندگي خويش به كار ميپرداخت تا بتواند با زحمات خويش دست پدر را در پيري بگيرد و زحمات او را جبران نمايد . شهيد از همان كودكي به خواندن نماز و گرفتن روزه عشق ميورزيد و دوستان و همكلاسي ها خود را نيز به دستورات مذهبي و ديني دعوت مينمود . او دقت خاصي نسبت به امور مذهبي داشت و همواره با افراد منحرف درگير بود ( منافقين و كمونيستها ) زيرا جواني فعال در خط امام و اسلام بود و قبل از پيروزي انقلاب وي به سهم خود در كليه راهپيماييها و مجالس سخنرانيها شركت مينمود و در نوشتن شعار روي ديوارها و پخش اعلاميهها اقدام جدي مينمود . بعد از پيروزي انقلاب نيز همواره در خط امام و اسلام بود و هميشه دست مستمندان را ميگرفت و به آنان كمك ميكرد و شعارش نيز اين بود كه امام را تنها نگذاريد و براي امام دعا كنيد . شهيد خانعزيزي در سال 1359 كه جنگ تحميلي شروع شد به همراه خانوادهاش به شهر شبانكاره مهاجرت نمودند . از آنجا كه عشق به خدا و اسلام او را آرام نميگذاشت ، در اواخر سال 1359 جهت انجام وظيفه و خدمت به ملت محروم كشورمان و پاسداري و حراست از مرزهاي كشور به عنوان افتخاري در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر مشغول به خدمت گرديد و همكاري به سزايي با برادران سپاه داشت و سرانجام در اوايل سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبليغات شروع به فعاليت نمود . وي در سال 1361 به مدت ششماه در پادگان صاحبالزمان(عج) شيراز به عنوان اعزام نيرو انجام وظيفه نمود و سپس به بوشهر برگشت و پس از مدت كوتاهي جهت حفاظت از امام امت به او مأموريت دادند كه به بيت امام در جماران برود و مدت يك سال و نيم نيز جزء محافظين بيتامام بود . پس از اتمام مأموريت به بوشهر برگشت و دوباره پس از يكسال خدمت در سپاه بوشهر مأموريت يافت كه به مدت شش ماه جهت خدمت در دفتر نمايندگي حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بندرعباس عازم آنجا شود كه اين مأموريت را نحو احسن انجام داد . پس از پايان مأموريت مجدداً به بوشهر بازگشت و به مسئوليت توزيع واحد تبليغات در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر مشغول به خدمت گرديد و در حين خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر مأموريتهايي به جبهههاي حق عليه باطل داشت . تا اينكه او براي خدمت بهتر و مفيدتر عازم جبهههاي حق عليه باطل شد و مصمم بود كه سلاح برادر شهيد خود يعني كاظم خان عزيزي كه در عمليات والفجر 2 به شهادت رسيده بود را بردارد و با دشمنان به نبرد بپردازد و ثابت كند سلاح رزمندگان اسلام بر روي زمين نميماند . وي در تاريخ 16/9/65 به همراه كاروان سپاهيان محمد(ص) عازم جبهه گرديد . وي از شادي در پوست خود نميگنجيد و خوشحال بود كه همراه با ديگر رزمندگان در دفاع از اسلام گام برداشته و ميرود كه گمشدهاي كه سالها در پي اوست را پيدا نمايد و خون پاكش را در راه به ثمر رسانيدن انقلاب شكوهمند اسلامي ايران فدا كند . هميشه دعا ميكرد كه خداوند پايان عمر مرا شهادت قرار بده . اسم ما را نيز در فهرست سربازان امام زمان (عج) قرار بده و سرانجام در مورخ 4/10/65 در عمليات پيروزمندانه ي كربلاي 4 به شهادت رسيد و به آرزوي ديرينه ي خويش دست يافت .
بسمالله الرحمن الرحيم
(( و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء و لاكن لاتشعرون ))
با درود و سلام بر يگانه منجي علم بشريت و نائب بر حقش امام امت شهيدپرور ايران كه همچون كوهي استوار ايستاده و عليه كفر جهاني و دشمنان اسلام مبارزه ميكنند ، و با درود بر تمامي رزمندگان سلحشور در جبهههاي نبرد حقعليه باطل و با درود و سلام بر شهداي گلگون كفن تاريخ از صدر اسلام تاكنون مخصوصاً شهداي جنگ تحميلي . اينجانب غلامرضا خانعزيزي فرزند الله كرم كه با نام و ياد خدا و به فرمان خدا و رهبرم عازم ميدان نبرد هستم و خدا را شكر ميكنم كه اين توفيق را نصيب من حقير كرد تا با سپاه محمد(صلوات الله عليه ) و همراه با رزمندگان عزيز اسلام در ميدان كارزار حضور پيدا كنم .
خدايا تو شاهد باش كه من آمدهام تا با حركتم قيام خونين امام حسين (ع) را به جهانيان برسانم ، آمدهام تا با حركتم قلب رسول خدا را شاد كنم . خدايا بارالها ! من آمدهام تا با حركتم قلب پردرد امام حسين (ع) كه سالهاست قبر ششگوشهاش در چنگال دژخيمان و ملحدان تاريخ است خوشحال كرده و قبر منورش را انشاءالله آزاد كنم . آمدهام تا با حركتم پوزه استعمارگران شرق و غرب را به خاك ابديت ماليده و نفس آنها را در سينه نحسشان خفه كنم . خدايا ، بارالها ، معبودا تو شاهد و ناظر باش كه من با اراده و با عشق به تو و به عشق مولايم حسين(ع) و به فرمان امام امت دنيا و مال و منال دنيا را رها كرده ، خود تسليم نمودهام تا در قيانت مدرك سربازي امام حسين را داشته باشم . و من افتخار ميكنم كه جزء سپاه و لشكر پيامبر اكرم (ص) هستم و چه افتخاري از اين بالاتر كه رهبرم مرا عضو سپاه محمد (ص) و سرباز رسول خدا ميخواند . خدايا از درگاهت تشكر ميكنم كه مرا از هيچچيز به همه چيز رساندي . پدرم و مادرم اگر من شهيد شدم در سوگ من گريهو زاري نكنيد .، زيرا با گريه و زاري شما ، روح من آزرده ميشود .
پدرم و مادر عزيزم كه هرگز زحمات و كارهاي خوب شما را فراموش نميكنم كه از شب تا صبح بيداري كشيديد و مرا بزرگ كرديد و من هر جايي كه ميرفتم ميديدم شما درحياط نشستهايد و منتظر من هستيد و هميشه من را در كارهاي خير و راه هاي خداپسندانه راهنمايي نموديد . هر گز شما را فراموش نميكنم و شما فقط امام را تنها نگذاريد و من از پدر و مادرم و كليه برادرانم و خواهرانم و همسرم ميخواهم كه مرا حلال كنند زيرا كه من شما را زياد زحمت دادهام . خانوادهام از شهادت من آزرده خاطر نشويد زيرا كه من راه پرافتخار برادر شهيدم كاظم را ادامه دادهام و نگذاشتم كه سلاحش برروي زمين بيفتد . پدر و مادر عزيزم اگر كه فرزندم به دنيا آمد ، اگر پسر بود نام او را حسين بگذاريد . بخاطر اينكه من رفتم براي آزادي كربلا و براي زيارت امام حسين (ع) به شهادت رسيدم و اگر چنانچه دختر بود نام او را فاطمه بگذاريد زيرا كه فاطمه زهرا(س) رنج بسيار كشيده و دلم ميخواهد كه نام او فاطمه باشد . ديگر بيش از اين مزاحم اوقات شريف شما نميشوم و از تمامي اقوام ، خويشان و كليه دوستان و يكايك عموهايم و بخصوص عمويم افضل و زنعمويم طلب حلاليت مينمايم و اميدوارم كه مرا حلال نمايند . از كليه اقوام و خويشان ميخواهم كه اگر خطايي از من سر زده مرا به بزرگواري خودشان بخشيده و مرا حلال نمايند . ضمناً من از امت حزبالله و هميشه در صحنه ميخواهم كه هميشه در صفوف نمازجمعه و دعاها شركت فعال داشته باشند زيرا كه دشمنان ما از همين نمازها و دعاها در وحشتند . از شما عزيزان ميخواهم كه دعا به جان امام عزيز و اين پير جماران را فراموش نكنيد .
والسلام
(( خدايا ، خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار ))
مورخه 3/10/65 غلامرضاخان عزيزي
ادامه مطلب
(( و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء و لاكن لاتشعرون ))
با درود و سلام بر يگانه منجي علم بشريت و نائب بر حقش امام امت شهيدپرور ايران كه همچون كوهي استوار ايستاده و عليه كفر جهاني و دشمنان اسلام مبارزه ميكنند ، و با درود بر تمامي رزمندگان سلحشور در جبهههاي نبرد حقعليه باطل و با درود و سلام بر شهداي گلگون كفن تاريخ از صدر اسلام تاكنون مخصوصاً شهداي جنگ تحميلي . اينجانب غلامرضا خانعزيزي فرزند الله كرم كه با نام و ياد خدا و به فرمان خدا و رهبرم عازم ميدان نبرد هستم و خدا را شكر ميكنم كه اين توفيق را نصيب من حقير كرد تا با سپاه محمد(صلوات الله عليه ) و همراه با رزمندگان عزيز اسلام در ميدان كارزار حضور پيدا كنم .
خدايا تو شاهد باش كه من آمدهام تا با حركتم قيام خونين امام حسين (ع) را به جهانيان برسانم ، آمدهام تا با حركتم قلب رسول خدا را شاد كنم . خدايا بارالها ! من آمدهام تا با حركتم قلب پردرد امام حسين (ع) كه سالهاست قبر ششگوشهاش در چنگال دژخيمان و ملحدان تاريخ است خوشحال كرده و قبر منورش را انشاءالله آزاد كنم . آمدهام تا با حركتم پوزه استعمارگران شرق و غرب را به خاك ابديت ماليده و نفس آنها را در سينه نحسشان خفه كنم . خدايا ، بارالها ، معبودا تو شاهد و ناظر باش كه من با اراده و با عشق به تو و به عشق مولايم حسين(ع) و به فرمان امام امت دنيا و مال و منال دنيا را رها كرده ، خود تسليم نمودهام تا در قيانت مدرك سربازي امام حسين را داشته باشم . و من افتخار ميكنم كه جزء سپاه و لشكر پيامبر اكرم (ص) هستم و چه افتخاري از اين بالاتر كه رهبرم مرا عضو سپاه محمد (ص) و سرباز رسول خدا ميخواند . خدايا از درگاهت تشكر ميكنم كه مرا از هيچچيز به همه چيز رساندي . پدرم و مادرم اگر من شهيد شدم در سوگ من گريهو زاري نكنيد .، زيرا با گريه و زاري شما ، روح من آزرده ميشود .
پدرم و مادر عزيزم كه هرگز زحمات و كارهاي خوب شما را فراموش نميكنم كه از شب تا صبح بيداري كشيديد و مرا بزرگ كرديد و من هر جايي كه ميرفتم ميديدم شما درحياط نشستهايد و منتظر من هستيد و هميشه من را در كارهاي خير و راه هاي خداپسندانه راهنمايي نموديد . هر گز شما را فراموش نميكنم و شما فقط امام را تنها نگذاريد و من از پدر و مادرم و كليه برادرانم و خواهرانم و همسرم ميخواهم كه مرا حلال كنند زيرا كه من شما را زياد زحمت دادهام . خانوادهام از شهادت من آزرده خاطر نشويد زيرا كه من راه پرافتخار برادر شهيدم كاظم را ادامه دادهام و نگذاشتم كه سلاحش برروي زمين بيفتد . پدر و مادر عزيزم اگر كه فرزندم به دنيا آمد ، اگر پسر بود نام او را حسين بگذاريد . بخاطر اينكه من رفتم براي آزادي كربلا و براي زيارت امام حسين (ع) به شهادت رسيدم و اگر چنانچه دختر بود نام او را فاطمه بگذاريد زيرا كه فاطمه زهرا(س) رنج بسيار كشيده و دلم ميخواهد كه نام او فاطمه باشد . ديگر بيش از اين مزاحم اوقات شريف شما نميشوم و از تمامي اقوام ، خويشان و كليه دوستان و يكايك عموهايم و بخصوص عمويم افضل و زنعمويم طلب حلاليت مينمايم و اميدوارم كه مرا حلال نمايند . از كليه اقوام و خويشان ميخواهم كه اگر خطايي از من سر زده مرا به بزرگواري خودشان بخشيده و مرا حلال نمايند . ضمناً من از امت حزبالله و هميشه در صحنه ميخواهم كه هميشه در صفوف نمازجمعه و دعاها شركت فعال داشته باشند زيرا كه دشمنان ما از همين نمازها و دعاها در وحشتند . از شما عزيزان ميخواهم كه دعا به جان امام عزيز و اين پير جماران را فراموش نكنيد .
والسلام
(( خدايا ، خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار ))
مورخه 3/10/65 غلامرضاخان عزيزي
ايشان در دوران دبستان با همكلاسيهاي خود بسيار صميمي و با معلمين بسيار دوست بود ، و از شخصيتي بارز برخوردار بود . وي قبل از انقلاب بچههاي هم سن و سال خود را به نماز و ترس از خدا دعوت مينمود و آنها را به مسجد دعوت ميكرد و از آنها ميخواست كه به پدر و مادر خويش احترام بگذارند و آنها را مورد محبت خود قرار دهند . به بزرگترهاي خود اهميت و احترام قائل باشند . چون شهيد بزرگوار در منزل به پدر و مادر خود با احترام و محبت و صميميت خاصي برخورد ميكرد و آنها را بسيار دوست ميداشت و آنها را مورد لطف خود قرار ميداد .
ايشان در دوران مدرسه تابستانها را به كارگري ميپرداخت و زمان استراحت تابستانه خود را صرف كار ميكرد . در اوايل انقلاب در تظاهرات و راهپيماييها شركت ميكرد و در شبهاي آن زمان كه حكومت نظامي بود در پشت بام با فرياد بلند به اللهاكبر مشغول ميشد و عكس امام خميني (ره ) را با كليشه و رنگ فشاري برروي ديوار حك ميكرد و بر عليه شاه خائن شعارنويسي ميكرد . با آن سن كمش بعد از انقلاب در نمازهاي جماعت ، نماز جمعه و راهپيماييها شركت فعال داشت . جنگ كه شروع شد از آبادان به شهر شهيدپرور شبانكاره مهاجرت نمودند . ايشان به بوشهر رفته و در بسيج مركزي بوشهر به عنوان پاسدار ويژه شروع به فعاليت نمود . بعد به عنوان پاسدار رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوشهر شروع به كار نمود . در گروه عمليات سپاه فعاليت مي كرد . مدتي در سپاه شيراز در قسمت عمليات فعاليت داشت و بعداز آن به بوشهر برگشت و در واحد تبليغات فعاليت داشت . به آن مأموريت حفظ از بيت امام خميني داده شد و حدود يك سال و نيم در آنجا مشغول خدمت بود و در سال 63 به بوشهر برگشت و در سال 63 ازدواج نمود و در همان سال به دفتر نمايندگي امام در سپاه بندرعباس مأموريت يافت . بعد از 6 ماه مجدداً به بوشهر برگشت و در واحد تبليغات شروع به كار كرد . در زمان كار با همكاران خود با فرهنگ پاسداري و اخلاقي نيكو برخورد داشت كه هر كس در اولين برخورد با او شيفته اخلاق او گشته و با او دوست ميشد . در آن زمان صله رحم را بجا ميآورد و به بستگان خود سركشي ميكرد و حتي موقعي كه به دانست كسي باوي خويشاوندي دارد ميبايست به آن خانواده سركشي ميكرد . قبل از شهادت به همسرش ميگفت كه دلم ميخواهد كه فرزندم از تربيت خوبي برخوردار باشد و با اهل بيت انس بگيرد . و با همسرش با اخلاقي خوب و صميمي برخورد ميكرد و با عشق و علاقه با او برخورد داشت او را احترام مينمود .
وي نماز شب را فراموش نميكرد و به تلاوت قرآن عشق ميورزيد در مراسمات مذهبي به خصوص در عزاداري اهل بيت عصمت و طهارت (ع) شركت مينمود . در نماز جمعه شركت مينمود و در سلام كردن پيشقدم بود .
سفارش شهيد به مادر
اي مادر از جبهه رفتن من ناراحت نباش زيرا مانند ياران امام حسين (ع) هستيم و شما نبايد از نبودن ما ناراحت باشيد و اگر شهيد شدم در عزاي من گريهزاري نكنيد مرا با لباس رزم به خاك بسپاريد .
خصوصيات شهيد از زبان همرزمان شهيد
شهيد غلامرضا خانعزيزي دوستي سخاوتمندانهاي داشت . هميشه با چهرهاي خندان و روحي شاد در جامعه و محل كار حاضر ميشد . هيچوقت در اين مدت ايام دوستي من باشهيد خان عزيزي ، ايشان را گرفته نديدم . احترام خاصي نسبت به پدر و مادرش داشت . دوبار همرزم بوديم يك بار در مدرسه سعادت بوشهر سازماندهي و اعزام به مناطق جنگي شديم كه تا 5 كيلومتري آبادان اردوگاه مارد بهمراه همديگر بوديم . بار دوم در بندر امام سازماندهي شديم كه ايشان هم بهمراه اكيپ عكاسان و خبرگزاران حضور داشتند ، تا آبادان مدرسه پيشبيني شده نيروها بهمراه يكديگر بوديم . نظر به اينكه رسته مهارتي ايشان تهيه خبر و عكس جنگي بود بهمراه اكيپ عكاسان سازماندهي گرديده بود . در عمليات امالرصاص ، غرب اروند بود كه اولين گردان از تيپ اميرالمومنين استان بوشهر به آنطرف اروند اعزام شد و گردان الحديد كه ما در آن شركت داشتيم به جزيره مجنون خط پدافند موشكي و كاتيوشا اعزام و درآن جزيره متمركز شديم . پس از درگيري شديد شبانه و عقبنشيني نيروهاي بعثي عراق و صداميان در واپسين پاتك عراقيها به درجه رفيع شهادت نايل آمد روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
ايشان جواني چابك و تيزهوش بود در زمان ورودش به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سعادت حضور در جماران را دركنار عالم رباني پيرجماران اسوه مقاومت حضرت امام خميني (ره) را پيدا نمود . خاطرات شيريني را ازبنيان گذار جمهوري اسلامي ايران بخاطر داشت . خاطرات وضو گرفتن خضرت امام در صحن جماران و عبادت ايزد منان و آرزوي بركت از خداوند يكتا جهت پيروزي رزمندگان اسلام كه نخستين ثمره آن پيروزي بزرگ خرمشهر به دست رزمندگان اسلام بود ، و فرمايشات پيامبر گونه آن حضرت كه فرمودند : دست رزمندگان اسلام كه دست خداوند بر بالاي آن است ميبوسم و بر آن بوسه افتخار ميكنم .
آنان كه به مرگ سرخ لبخند زدند
پيمانه حق ، حسين مانند زدند
با جوشش خون و با سرود تكبير
شب را به خجسته صبح پيوند زدند .
سراينده : ابراهيم اسلام پناه
اطلاعات مزار
محل مزاردهكهنه
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها