مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید سیدعلی حسینی مقدم

882
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام سيدعلي
نام خانوادگی حسيني مقدم
نام پدر سيدمرتضي
تاریخ تولد 1336/06/03
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1365/10/04
محل شهادت خرمشهر
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل آموزش وپرورش
تحصیلات ديپلم
مدفن سربست
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    خلاصه اي از زندگي نامه مرحوم حاج سيد مرتضي حسيني مقدم پدر شهيدان سيد عباس ـ سيد علي ـ سيد محمد و سيد ابراهيم حسيني مقدم

    مرحوم حاج سيد مرتضي حسيني مقدم فرزند سيد مختار در روستاي سربست ديده به جهان گشود در آن زمان مدرسه اي وجود نداشت كه وي در آن مرحله به ادامه تحصيل بپردازد ولي با با توجه به عشق و علاقه اش به مسائل ديني و مذهبي راهي مكتب مي شود و قرآن را فرا مي گيرد و بعضي از كتابهاي مرسوم تعليم داده شده در مكتب را مي آموزد با توجه به وضعيت زندگي در روستا ، به كارهاي كشاورزي مي پردازد و از اين طريق امرا معاش مي نمايد

    مرحوم سيد مرتضي علاقه خاصي به مجالس روضه خواني ائمه معصومين داشت و مرتب قرآن مي خواند او در دوران جواني و ميانسالي اقدام به داير نمودن مكتب خانه مي كند و از اين راه تعداد زيادي از جوانان و افراد روستا را قرآن مي آموزد و از اين راه حتي هيچ حق الزحمه اي هم دريافت نمي كند او همه اين كارها را فقط براي خشنودي خداوند انجام مي دهد او معتقد به قرآن و احكام اسلامي بود و از وجود چنين پدري مهربان و با تقوا است كه فرزندي برومند و شجاع تربيت مي شوند كه در بعد از پيروزي انقلاب در ركاب امام و مقتداي خود مردانه مي جنگند تا به هادت برسند مرحوم سيد مرتضي در سال 57 در بحبوحه راهپيمائي هاي مردم به حمايت از روحانيت و رهبر خود امام خميني به رحمت ايزدي مي پيوندد . روحش شاد .

    زندگي نامه شهيد حاج سيد علي حسيني مقدم

    فرزند : سيد مرتضي

    الذين آمنو و هاجروا و جاهد و في سبيل الله به اموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئك هم الفائزون

    آنانكه ايمان آوردند و از وطن هجرت گزيدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد كردند آنها را نزد خدا مقام بلندي بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند ( سوره توبه)

    در مسلخ عشق جز نكو را نكشند

    روبه صفتان زشت خو را نكشند

    گر عاشق صادقي ز مردن مهراس

    مردار بود هر آنكه او را نكشند

    شهيد حاج سيد عباس حسيني مقدم در سحرگاه يكي از شبهاي 1336 در روستاي سربست در خانواده اي متدين و غني از معنويت ديده به جهان گشود . آثار نبوغ و خلوص از همان دوران كودكي در رفتار وي نمايان بود . شهيد قرآن را پس از دوران مدرسه در

    مكتب خانه پدرش در اين روستا آموخت . شهيد دوران تحصيلات ابتدايي را تا كلاس ششم در دبستان محمدي در زادگاهش گذراند و براي ادامه تحصيل به شهرستان برازجان مراجعت كرد و در دبيرستانهاي طالقاني ( فردوسي سابق ) و امام خميني ( بيست و پنج شهريور سابق ) اين شهر و سال آخر در شهر كازرون در رشته رياضي با موفقيت تمام كرد . بعد از پايان دوره متوسطه براي خدمت به ميهن در سال 1357 جهت انجام خدمت سربازي راهي گرگان گرديد و در آنجا دوره آموزشي را به پايان رسانيد و براي ادامه خدمت به استان سيستان و بلوچستان در چهابهار مراجعت كرد و سپس در جوكان نيك شهر به پايان رسانيد و چون در آن زمان شهيد بر عليه رژيم پهلوي فعاليت مي كرد عمال شاه با سلاح سرد قصد جان ايشان را داشتند كه خوشبختانه موفق نمي شوند . شهيد بعد از اتمام دوره سربازي به استخدام آموزش و پرورش در مي آيند و در روستاي محل تولد به تربيت نونهالان مي پردازد شهيد در كارهاي خير هميشه پيش قدم بود كه مردم اين منطقه بخصوص هم محليها خدمات ارزنده او را فراموش نمي كنند و شهيد صله رحم را در سرلوحه زندگي خويش قرار مي داد وي در كلاس درس فردي موظت با حوصله و با استعانت بود ، با شروع انقلاب اسلامي تمام اوقات خود را وقف خدمت به اين حكومت نمود با شروع جنگ تحميلي اولين كسي بود كه از روستا و از طريق بسيج دشتستان راهي جبهه ها گرديد . وي دوران آموزشي خود را در پادگان امام حسين ( مسگر سابق ) شيراز به پايان رسانيد و از همانجا راهي نبرد گرديدند . در منطقه آبادان و با در نظرگرفتن جو حاكم ــــــ بر جبهه ها ي جنگ ايران او در جبهه هاي جنگ ايران ، شهيد در هر دو جبهه مي جنگيد از يك طرف حزب ليبران و از طرف ديگر حزب بعث تجاوزگر باعث زخمي شدن شديد ايشان گرديد .

    هنگامي كه دكتر خواسته بود او را عمل كند مي گويد تو بايد الان شهيد مي شدي . كه با اين همه تركش كه به بدن تو اصابت نموده است . شهيد دوران بستري را در بيمارستان يزد گذرانيد و پس از بهبودي به آغوش خانواده اش بازگشت . وي دوباره راهي مدرسه گرديد و فعاليت درسي خود را شروع كرد تا اينكه موقع عمليات رمضان فرا رسيد . شهيد در كنار ديگر سرداران بسيجي خود با يورش به قلب سپاه دشمن تا نزديكي بصره پيش مي روند و در آنجا به آنها دستور برگشت مي دهند و در همين موقع به محاصره دشمن در مي آيند آنها به كمك همديگر سرنشين يك تانك عراقي را مي كشند و ماشين را غنيمت مي گيرند و خود را به عقب مي رسانند ايشان به عنوان خاطره مي گويد كه چگونه زباني كه تا كنون مي گفته خميني الان بگويد  صدام . در اين زمان با ارمغان پيروزي بزرگ رمضان براي ملت ايران به آغوش خانواده بر مي گردد شهيد براي بار سوم جبهه هاي منطقه كردستان را انتخاب نموده و به آنجا مي شتابد تا برادران مسلمان خود را از دست گروهكها نجات دهد و در اين منطقه هم با دليري تمام چندين روستا را از لوث وجود ناپاكان پاكسازي مي نمايد در اين زمان با شنيدن خبر شهادت دو تا از برادرانش با خواهش مسئولين سپاه براي تشييع آنها به خانه بر مي گردد و چندي در سنگر مدرسه به فعاليت خود ادامه مي دهد و با درس دادن لبيك يا خميني مسئولين در طرح لبيك راهي منطقه دشت عباس مي گردد و در واحد تخريب فعالانه خدمت مي كند وي اين بار با شهادت سومين برادر خود با چشم اشك آلود به خانواده محزون خود بر مي گردد . شهيد در سال 64 براي انجام فريضه بزرگ حج همراه برادر و خواهر خود به خانه خدا مشرف مي شود و در‌ان جا براي نشر انقلاب اسلامي فعاليت زياد مي نمايد و در تمام راهپيمائيها پيشگام و در پخش اطلاعيه و پوستر و عكس امام در آن جو حاكم بر مردم ان ديار پيشقدم و در دعاها فعالانه شركت و جزء محافظين حجاج در موقع راهپيمائي بوده اند . شهيد چون سنگر خالي سه برادر شهيد خود را در جبهه احساس مي كرد شب و روز را در انتظار

    به پيوستن رزمندگان اسلام به سر مي برد تا اين كه فرصت را غنيمت شمرده و با حركت عظيم سپاه يكصد هزار نفري محمد ( ص ) و همراه آنان راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديدند كه اين دفعه با به هلاكت رساندن عده بيشماري از دشمنان اسلام جان خويش را به جان آفرين تسليم كرد و آب الوند را به خون خود رنگين نمود و به ديار معشوق شتافت و به سه برادر خود ملحق گرديد .
    ادامه مطلب
    وصيت نامه شهيد حاج سيد علي حسيني مقدم

    بسم الله الرحمن  الرحيم

    در مكتب رزم درس عشق آموزيم

    در خرمن دشمنان شرار افروزيم

    چون خشم خدا خويش كافر سوزيم

    در كشتن و در كشته شدن پيروزيم

    با درود به پيشگاه رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي ايران و درود به ارواح طيبه شهداء از صدر اسلام تا انقلاب اسلامي ، عزيزان چون مرگ حق است و هر موجود زنده مجبور به مرگ و فناست و بايد به سوي معشوق خود راهي شود ناچار بايد چند كلمه اي به عنوان سفارش و تذكر به دوستان و عزيزان خود يادآور شوم ، اما عزيزان و دوستان هيچ چيز مرا به اين راه نكشاند جز حس اسلام دوستي و تكامل خواهي . بشريت وقتي كامل مي شود كه در مسير پروردگارش

    گام بردارد و در نهايت به او برسد و خدا را گواه مي گيرم كه نه حب دنيا و نه چيز ديگر ، خدا را شكر مي كنم كه نعمتش را بر همگان تمام كرده و عذري در پبشگاه او نداريم ، عزيزان ، دوستان و آشنايان ، وكيل ، ولي و يار همه خداست و همه از او هستيم و ناچار روزي بايد در پيشگاه عدل او حاضر شويم و روزي همه آنهايي را كه به آنها ظلم كرده ايم ، حقشان را از بين برده ايم و به آنها تهمت زده ايم يا دروغ بسته  ايم بايد ببينيم ، اين دعده خداست و خلاف پذير هم نيست تقوا داشته باشيد و همگان را به تقوالي الهي سفارش كنيد . چشمتان را باز كنيد اين حكومت ادامه دهنده ي راه پيامبران است و هركس به هر نحوي خلاف كرد و كج رفت رويش سياه شد و رازش آشكار گرديد اين حركت ، اين انقلاب شخص برايش مطرح نيست با هر چهره ، چه دانشمند ، چه منافق يا هر كس ديگر ، دوستان ، عزيزان خلاف نكنيد زيرا همگي در محضر حق تعالي هستيم به فرموده ي امام عزيزمان اما سفارشي به مادرم . مادر ، نگران نباش شكرالهي را به جاي آور ، خداوند بر تو منت نهاد و ترا انتخاب نمود تو مثل مادر عباس امم البنين هستي و بايد انشاءالله ام البنين زمان لقب بگيري كه انشاءالله به فضل و عنايت پروردگار خواهي گرفت . اما تو اي همسرم ، تو نيز بايد صبر كني زيرا چاره اي نيست جز صبر كردن . عزيزم حرفي برايت ندارم زيرا شرم دارم هر چه بگويم تو از آن برتري ولي اين را از تو مي خواهم كه خداوند را فراموش نكن ، صبر را پيشه خود سازيد درباره فرزندانم هرچه مي تواني كوشا باش به تربيت آنها بكوش ، به مدرسه ، به علم و قرآن آنها توجه كن . فرزندانم در آينده يادگاران بنده خواهند بود زيرا مردم به ثمر عمر هر شخص نگاه مي كنند اگر خوب باشند نشان دهنده ي خوب بودن و در خط بودن پدرشان است و از اسم صابر هم كه معلوم است كه بايد صبر بنماييد ، زيرا اسم با مسمايي است . و اما شما برادران و خواهرانم هركس در هر موقعيتي هستيد راهم را ادامه دهيد . خواهرانم با حجاب و برادرانم با رفتن به جبهه راهم را ادامه دهند . امام را فراموش نكنيد و از ياريش دست بر نداريد . اما شما اي عزيزان فرهنگي مسئوليت خطيري به عهده داريد ، شما از خون شهيدان روزي مي خوريد پس از نسل آينده اين مملكت اسلامي انساني كامل بار آوريد كه اگر فرهنگ ملتي اصلاح شود واقعاً آن مملكت اصلاح خواهد شد و راه تكاملش  را خواهد پيمود و ديگر نياز به قيم ندارد كه ابرقدرتها قيم آن باشند . از همه عزيزان ، دوستان و آشنايان و هم محليها ملتمسانه خواهش مي كنم كه مرا حلال كنند و از سر تقصيرم در گذرند .

    والسلام . خداحافظ

    سرباز اسلام و امام سيد علي حسيني مقدم

    مورخ 1/10/1365
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    خاطره اي از يكي از همرزمان شهيد حاج سيد علي حسيني مقدم

    در عمليات رمضان هر دو جزء تيپ امام سجاد (ع) و گردان ضد زره بوديم از آنجايي كه خيلي به هم علاقمند بوديم در يك گروهان و در يك دسته سازماندهي شديم در شب عمليات كه دقيقاً ساعت 8 شب ليله القدر ( بيت و سوم ماه مبارك رمضان ) به سمت خاكريز دشمن حركت كرديم بعد از شكسته شدن خط اول دشمن كه بسيار هم مقاومت شديدي كرده بود من و شهيد حسيني مقدم به اتفاق چند نفر از رزمندگان بدون هيچ گونه هماهنگي و دستوري به سمت بصره به راه افتاديم البته روز قبل از عمليات در اتاق توجيه نقشه مسير حركت و موانع و پدافند نهائي را به ما اعلام كرده بودند اما اكثر نيروهاي ما در شب حمله شهيد و يا مفقود شده بودند و سازماندهي كاملاً متلاشي شده بود به هر صورت جاده اي را گرفتيم و حركت كرديم در حاليكه تعداد نفرات ما 10 يا 12 نفر بيشتر نبود زماني متوجه شديم كه تانكهاي عراقي پشت سر ما به طرف بصره حركت مي كنند . اول فكر مي كرديم كه نيروهاي خودي تانك هاي عراقي را به غنيمت گرفته و به عقب و پشتيباني از ما در حركت هستند اما طولي نكشيد كه فهميديم اينها دارند عقب نشيني مي كنند و راه برگشت نداريم در حاليكه ترس سراپاي وجود ما را گرفته بود شهيد حسيني مقدم با ذكر ــــــ كه مي خواند همه ما را دعوت به آرامش مي كرد و مي گفت هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد در همين زمان يكي از همرزمان ما تيري به پايش اصابت كرد و زخمي د ( احتمالاً برادر زاده شهيد حسيني مقدم بود ) ايشان را رها كرده و به راه خود ادامه داديم چون كاري از دست ما ساخته نبود زماني فهميديم كه در ــ عراقي ها هستيم اما از آنجا كه شهيد حسيني مقدم يك لحظه از ذكر فارغ نبود انگار نيروهاي عراقي كور بودند كنار ما رد مي شدند ولي متوجه ما نمي شدند فكر مي كردند كه ما هم عراقي هستيم از ساعت 8 صبح تا حدود ساعت 12 ظهر حركت كرديم و شهيد حسيني مقدم يك خمپاره انداز 60 ميلي متري مثل كوله پشتي به پشت خود داشت . تابستان بسيار گرم بود همگي تشنه و خسته بوديم و من هرچه اصرار كردم در راه اين خمپاره انداز را به زمين بيانداز تا بهتر بتواني حركت كني در حاليكه از پشتش خون جاري بود حاضر نشد اين كار را بكند و مي گفت هرگز سلاحم را تسليم دشمن نخواهم كرد . سرانجام با راهنمايي هاي ايشان وارد يكي از سنگرهاي  عراقي شديم هيچ كس در سنگر نبود اما تعداد زيادي آب و هندوانه و كمپوت در آنجا وجود داشت همگي خورديم . اما ترس سراپاي وجودمان را گرفته بود در حاليكه ايشان يك لحظه دست از شوخي و خنده دست بر نمي داشتند در همين لحظه يك ماشين ايفاي عراقي در كنار سنگر ايستاد و راننده كه يك فرد سياه چهره و بسيار تنومند بود و يك زير پيراهن ركابي به تن داشت وارد سنگر شد دو يا سه پله بيشتر پائين نيامده بود كه يكي از همرزمان ما كه فردي تقريباً مسن و اهل لامرد فارس بود راننده را با يك رگبار كلاش از پاي در آورد و اعلام كرد برادران سوار شويد همگي سوار شديم خود او پشت فرمان نشست درست در بين عراقي ها حركت كرد در لابه لاي تانكها و نبروهاي عراقي حركت مي كرديم اما متوجه ما نبودند . شايد فكر مي كردند نيروهاي خودي است كه دارد جابجا مي شود و سرانجام ساعت 3 ظهر به نيروهاي خودي پيوستيم . در حاليكه شهيد حسيني مقدم هنوز خمپاره انداز 60 ميلي متري را به همراه داشت .

    ( سيد قاسم موسوي از وحدتيه )

    قبل از عمليات كربلاي 4 زماني كه شهيد حاج سيد حسيني مقدم مي خواست به جبهه برود و براي تسويه حساب و پرداخت بدهكاريهايش پيش فردي رفتم به او مي گفت مي خواهم بدهكاريهايم را پرداخت كنم ايشان در جوابش گفتند كه حالا زود است شهيد حسيني مقدم در جوابش گفت مي خواهم به جبهه بروم دوباره به او گفت تو برادرهايت شهيد شده اند و به نظر امام زمان اين عمل خوش نيايد و تو بايد به بازماندگان كمك كني و خدمت كني ايشان در جواب گفتند كه اگر امام زمان خودش مرا دعوت كرده باشد چه مي گويي و ايشان هم در همان عمليات كربلاي چهار دعوت امام زمان را لبيك گفت و به شهادت رسيد

    به نقل از يكي از همسنگران

    :::::::::::::::::::::::::::::::::

    در مهاباد بوديم خبر شهادت دو برادر خود را تلفني به شهيد حسيني مقدم خبر دادند همه گروهان ضربتي كه عضو آن بوديم به ياد آن دو شهيد و دلداري او دعاي توسل برگزار كردند و ايشان با صداي قشنگ خود دعا را خواند همه بچه ها گريه و زاري مي كردند و لي ايشان مانند كوه استوار بود و بقيه بچه ها را دلداري مي داد و فقط اين جمله را تكرار كرد كه انا لله و انا اليه راجعون
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارسربست
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x