مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید كرامت الله بارانی

395
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام كرامت الله
نام خانوادگی باراني
نام پدر نگهدار
تاریخ تولد 1348/08/01
محل تولد بوشهر - دشتستان
تاریخ شهادت 1363/12/21
محل شهادت جزيره مجنون
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت بسيج
شغل دانش آموز
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن طلحه
  • زندگینامه
  • وصیت نامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيد كرامت باراني نيز يكي ديگر از شهدايي است كه به خيل عاشورائيان پيوست تا خون خود را اهداي حيات اسلام حسيني نمايد.اسلامي ديگر كه اگر با خون شهداء آبياري نمي شد.حتي نامي از آن نيز باقي نمي ماند.آن شهيد در تاريخ 1/4/1348 در خانواده اي مذهبي پا به جهان هستي گذاشت.پدر او نگهدار باراني و مادر شهيد خاور عباسي نام دارد.پدر و مادري كه در تعليم و تربيت صحيح و اسلامي جهت تمامي فرزندانشان هرگز مضايقه ننمودند.پدر و مادر شهيد از راه كشاورزي امرار معاش مي نمودند و فرزندان خود را نيز با دست رنج خود بزرگ نمودند.شهيد باراني در تاريخ 1/4/1348 هنگام اذان صبح متولد گرديد تا بشارت آفتاب بر همگان به ارمغان آورد.پس از آن كه به سن 6 سالگي رسيد وارد دبستان گرديدو پس از پايان دوره دبستان وارد مدرسه راهنمايي گرديد.عليرغم صغر سن تنها در حاليكه 14 سال داشت در حوزه هجرت فارياب ثبت نام نمود و راهي ديار جبهه گرديد و درس را نا تمام گذاشت.شاگردي كه تنها سال دوم راهنمايي بود و قد كوتاه او نيز اضافه بر سن كمي كه او گرديده بود.در هنگام اعزام به جبهه با ممانعت بعضي از اهالي محل روبرو گرديد چرا كه سني نداشت و بسيار جوان بود.اما هرگز به خود اجازه نداد كه تسليم ممانعت ها گردد.او گرچه تنها 14 بهار از زندگي اش گذشته بود اما داراي بلوغ عقلي و فكري فراواني بود .سر انجام نيز به جبهه اعزام گرديد و پس از خلق رشادت هاي فراوان در تاريخ 21/12/63 در جزيره مجنون به شهادت رسيد.آن شهيد طي 3 مرحله به جبهه اعزام گرديد و جمعاً 9 ماه از عمر كوتاه خود را در جبهه جنگ سپري كرد.در يكي عمليات ها نيز به شدت مجروح مي گردد و پس از مراجعت به منزل و مداواي لازم مجدداً به جبهه اعزام مي شود.شهيد باراني در عمليات بدر شركت مي نمايد و پس از تلاش گسترده در اين عمليات به درجه رفيع شهادت نائل مي گردد.

     

    صفات اخلاقي شهيد :

    شهيد باراني،باران رحمتي بود كه خانواده و بستگان را در طول دوران حيات خود سيراب كرد.چرا كه به بستگان و هم نوعان خود به حق احسان مي نمود و هميشه نيازمندان را مورد تفقد و عنايت خود قرار مي داد.او مي گفت:«تا پرچم نهضت را به دست صاحب اصلي آقا امام زمان(عج)ندهيم روي از مجاهدت بر نخواهيم داشت.»او دشواري ها و ابتلائات را ديده بود و شايد جوهره او نيز از همين سخن هاي مشكل گرفته بود.شهيد باراني جنگ را مظهر بروز عرصه كمال مي دانست و كمال را نيز در ايمان به خدا و اعتقاد راسخ به ولايت.در مدرسه نيز رفقايش را براي حضور در جبهه ترغيب مي نمود  و مي گفت: «امروز اسلام نيازمند خون ماست گرچه در واقع اين مائيم كه نيازمند به اسلام هستيم.» شهيد باراني اراده اي شكست ناپذير داشت.هميشه بشارت يك واقعه در چشمان او موج مي زد صبر خود را با انجام كارهاي بزرگ مي آموزد.در جبهه نيز مبادرت به اموري مي كرد كه ساير رزمندگان از عهده آن بر نمي آمدند.به نماز علاقه زيادي داشت بطوزيكه كه يك روز صبح وقتي نمازش قضا مي شود با حالتي متأثر و غمگين به مدرسه مي رود و براي قضاي نماز از خداوند طلب مغفرت مي كند.آن گاه به مدرسه مي رود.در كشاورزي نيز هميشه همدوش پدر بود.اوقات فراغت خود را نيز با ورزش پر مي كرد.بيشتر به فوتبال علاقه مند بود اما آن قدر استطاعت مالي نداشت كه حتي توپي بخرد.او در زمين خاكي با ساير دوستانش با توپ پلاستيكي بازي مي كرد.فردي پرجنب و جوش بود.علاقه وافري به سپاه و بسيج داشت و هميشه رهنمودهاي امام راحل را سر لوحه كار خود قرار مي داد و جز اين نيست كه فرزند مكتب امام حسين(ع) راه و رسمي چنين انتخاب نمايند.
    ادامه مطلب
    و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون

    گمان مكنيد كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده اند بلكه آنها رنده اند و در پيش پروردگارشان روزي مي طلبند.

    اينجانب سرباز كوچك امام و رهبر كبير انقلاب اسلامي به شما برادرانم وصيت مي كنم كه اگر من شهيد شدم در راه خدا جان داده ام و من خوشحالم كه توانسته ام در راه خدا گام بردارم و اسلام را پيروي كنم واقعاً نتوانسته ام خدمتي به جامعة اسلامي كنم.پدر و مادر عزيز اصلاً ناراحت نباشيد كه من شهيد شده ام و خدا را شكر كنيد كه توانسته ام در راه خدا فرزندتان را بدهيد و هرگز پول از دولت نگيريد كه فرزندتان شهيد شده است .

    پدر و مادر عزيز        تا شمع نگشته خاموش          هرگز نكنم شما فراموش

    وصيتي به مردم مبارز طلحه

    مردم طلحه ناراحت مباشيد كه از دوست فرزندان شما از ميان شما رفته است بلكه بايد خوشحال باشيد و هرگز براي من لباس سياه نپوشيد من از مردم طلحه شرمنده هستم .من و برادرانم در جبهه با كافران بعثي در نبرد هستم با اين مزدوران مي جنگم برادران كه امام زمان را ديده اند براي ما تعريف مي كنند كه چه نور درخشاني است.

    باراني سرباز كوچك امام
    ادامه مطلب
    پاي صحبت مادر شهيد:

    سلام و درود بر مادران شهيدان اسلام كه قامتشان در راه اعتلاي آرمان هاي اسلام خميده گشت.تا در روز قيامت قامتشان سرافراز باشد.صلوات و سلام خدا بر آنان كه شاهد اشك هايي بوده اند كه در رثاي فرزند شهيدان بر گونه هايشان غلطيده است.مادر شهيد سلام بر تو باد.«پسرم را براي اعتلاي اسلام به خدا تقديم كردم و هيچ آمالي جز سر بلندي اسلام عزيز ندارم.ما درس ايثار و فداكاري را از زينب (س)آموختيم و زينب(س)نيز ايثار را از مادرش حضرت زهراي مرضيه(س)به ارث برده بود.از خداوند مي خواهم نزد حضرت زهراء(س) شرمنده نباشم.پسرم هم در مكتب امام و مريدش امام خميني(ره)پرورش يافته بود.گرچه حضور توفيق آن را نداشت كه در محضر امامش زانوي تلمذ بر خاك بسايد اما از طريق راديو هميشه ايام كلام امام راحل را به جان و دل مي خريد گوش مي داد.او به همه روحانيون علاقه داشت و قداست اين لباس مقدس را درك مي نمود.اوشهادت را عزت ابدي مي دانست و كرامت انسان را در رسيدن به اين مقام رفيع.شهيد باراني با خانواده معظم شهداء ارتباطي تنگاتنگ داشت و هميشه ايام خانواده شهداء سركشي مي كرد با پدران شهيد مأنوس بود و مي گفت اگر ما لايق شهادت شديم بدانيد كه لياقت شما را نيز داشته ايم.مرد خدا بود و براي خدا قيام نمود.هدف از نهضت خود را نيز اعتلاي اسلام و دفاع از آرمان ها  و ارزش هاي اسلامي مي دانست.»
    ادامه مطلب
     

    خاطره اي از زبان مادر شهيد:

    «روزي كه پسرم مي خواست به جبهه برود صحنه اي مرا متحير كرد.قبل از آن كه بخواهد خداحافظي نمايد.يكي از مرغ ها از قفس مي پرد و به سمت شهيد مي آيد و با بال هاي خود مانع خروج او از درب حيات مي شد.تا درب حيات به دنبال شهيد مي رفت و نمي گذاشت كه از درب بيرون رود.با خود گفتم در اين حركت كه از زبان حيواني بي زبان سر مي زند چه رازي نهفته است؟اكنون مي دانم كه چرا رازهاي سر به مهري در اين حركت آن پرنده بي زبان نهفته بوده است.»

    «روزي ديگر نيز دائي شهيد تصميم گرفت كه با دوستان خود به اردو برود و در كوهستان هاي اطراف به گشت و گذار برود.علي رغم صغر سن شهيد به شدت به دامن دائي خود متوسل شده و او را از رفتن منع مي نمايد دائي شهيد نيز مي گويد شايد حكمتي در كار باشد كه در اين پسر چنين مي كند.دوستان دائي شهيد به كوهستان مي رود و بنا به اصرار شهيد، دائي او پيش او مي ماند.غروب بود كه خبر آوردند جمعي كه به كوه رفته اند متأسفانه حادثه دل خراشي باعث گرديده است كه يكي از آن ها از كوه پرت گردد و در دم جان دهد.فهميديم كه ممانعت آن شهيد ريشه در مسائلي داشت كه ما از آن بي خبر بوديم.اين درحالي بود كه براي كليه دوستان شركت در اردو مشكلاتي فراهم شد.»

     

     

    شعري از منوچهر پرويني:

    در تشييع لاله ؛

    مقدمت را بهار گل مي ريخت

    باغ چشم در انتظار گل مي ريخت

    باد گيسوي نسترن ها را

    شانه مي زد،هزار گل مي ريخت

    چشمه از شادي تو مي جوشيد

    شاخه بي گدار گل مي ريخت

    روي لب هاي مهربانيت

    خنده اي بي اختيار گل مي ريخت

    صبوح روز شهادتت خورشيد

    بر تنت بي شمار گل مي ريخت

    باد زلف چمن پريشان مي كرد

    لاله داغدار گل ها مي ريخت

    بر حرارت دو دست كوچك آن

    نازنين يادگار گل مي ريخت

    هق هق گريه هايش غمگين بود

    نرگسش بر فراز گل مي ريخت

    شبنم از چشم باغ جاري بود

    باد در لاله زار گل مي ريخت

    باد چشمان عاطفت خيزت

    بر دل پر شراره گل مي ريخت

    ابر چشمم سرشك مي باريد

    طبع من سوگوار گل مي ريخت

    تقديم به شهيد كرامت باراني
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارطلحه
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x