مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید محمد آخوندزاده

783
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام محمد
نام خانوادگی آخوندزاده
نام پدر احمد
تاریخ تولد 1337/01/29
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1359/10/29
محل شهادت آبادان
مسئولیت خبرنگار
نوع عضویت پاسدار
شغل پاسدار
تحصیلات ديپلم
مدفن برازجان
  • زندگینامه
  • خاطرات
  • زندگینامه شهید :

    شهيد محمد آخوند زاده در روز 12 دي ماه 1337 در شهر آبادان ديده به جهان گشود وكودكي خود را در خانواده كارگري ولي پايبند به مكتب حيات  بخش اسلام گذارند .پدر او طبق فرموده پيامبر (ص) كه فرموده است علم فريضه است وي را روانه مدرسه كرد تا علم بياموزد .سال 56 ديپلم را

    گرفت و براي تحصيل علوم حوزي به قم رفت وليكن بعلت موقعيت حساس زماني لازم  ديد كه به آبادان برگردد وبه فعاليت بپردازد شهيد آخوند زاده قبل از پيروزي انقلاب به جنايات رژيم منحوس پي برد . و همراه با ساير دوستان مبارزه با رژيم ستمگر را د پيش گرفت با اينكه اختناق بر كشور حاكم بود برنامه تظاهرات را ترتيب مي دادند مردم را عليه رژيم پهلوي مي شوراندند. در بيشتر شبها اعلاميه هاي امام را پخش مي كردند تا اينكه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني پيروز شد فعاليت محمد همچنان گسترده گشت در جهاد سازندگي شروع بكار نمود محمد نيز  در ساختمان 313 كه وابسته به جهاد سازندگي بود به فعاليت پرداخت .ونشريه پيام روستا را كه مربوط به زندگي بچه هاي روستا مي شد با همكاري دوستانش به چاپ مي رساند تا اينكه صدام به دستو ر آمريكا جنگ تحميلي را بر عليه ميهن اسلاميان تحميل كرد ومحمد كه نمي توانست آرام بنشيند از طرف سپاه پاسداران آبادان مسئوليت خبرنگاري را در جبهه ها بر عهده گرفت وخبر هاي لازم را براي سپاه جمع آوري مي كرد تااينكه  در روز 26 دي ماه 59 در ساعت11 صبح در حاليكه از جبهه برمي گشت تا اطلاعات خود را به سپاه بدهد ناگهان بر اثر تركش خمپاره اي به بدنش در كربلاي آبادان بخاك و خون  غلطيد وهمچون علي اكبر امام حسين (ع) شربت شهادت نوشيد وبزرگترين آرزويش كه لقاالله بود نائل آمد .

    روحش شاد وراهش پررهروباد..
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    خاطره دوست  شهيد محمد آخوند زاده :

    دو ساعت بود كه كه جنگ آغاز شده بود و ما هنوز نتوانسته بوديم خودمان را به شكل مطلوبي سازماندهي كنيم براي ما جنگ دفاع از خاك ناموس و عزت و شرف و سر بلندي ملتي بود كه تحمل تجاوز را نمي نمود و با دست خالي و اسلحه هاي به يادگار مانده از جنگ جهاني دوم يعني ام 1 و برنو مي خواستيم به مصاف ارتشي تا بن دندان مسلح برويم به عبارتي آنها به طور منظم و مهندسي بالاي نظامي با ما مي جنگييد و ما كوتول موتولف و به شكل نامنظم وپارتي زني در مقابلا انها قد بر افراشته بوديم بيابانهاي آبادان حد فاصل  جاده خرمشهر اهواز تا آبادان ماهشهر ايرانگاز و بالاخره ذوالفقاري در خطر از دست رفتن بودندمضافا اينكه خرمشهر ديگر آن شهر خرم گذشته نبود بلكه زخمي و مجروع و بي تاب و در  دست دشمن ظلم لقب خونين شخر مفتخر شده بود اين زخم بر جان ما گران آمدده و از اين روي با تعداي از بچه هاي رسمي سپاه در فكر ضربه زدن كاري به دشمن افتاديم پس لازمه اين كار داشتن اطلاعاتي دقيق از مواضع آنان بود تيم گشت وشناسايي در سه محور تشكيل شد محمد سر گروه محور شمالي آبادان بود نقشه هاي محلي تهيه شده تيم ها موظف بودند هر روز گزارش خود را به ستاد فرماندهي بدهند . در يك عمليات نفوذ آنها به كمين دشمن برخورد آنها خود را از خطر نجات دادند ليكن در اثناي عمليات عينك محمد شكسته شد با توجه به اينكه نمره عينكش پنج بود با نداشتن عينك تقريبا فعاليت او را به نصف رسانده بود اما فكر او همواره در تيم از  اعتبار برخوردار بود لذا صبح روز 29 روز 29 دي ماه 59 تيم گشت محور شمالي آبادان براي تطبيق اطلاعات منزل ما آمدند يك ساعتي در اتاق در بسته روي نقشه مطالب را با محمد تبادل نظر كردندبه عنوان مسئول گروه گزارش را نوشت و آماده رفتن به ستاد فرماندهي شد من هم عازم محل به اتفاق همديگر راه افتاديم نا گفته نماند در آن زمان چند آشپزخانه از نيروهاي مردمي بطور خود جوش آذوقه در شهر را براي رزمندگان طبخ مي كردند كه عمدتا غذاي تهيه شده را به خط مقدم محورهاي عملياتي مي رسانند هر چند ما نيز در آن غذا سهم داشتيم وحتي المقدور سعي مي كرديم خودمان غذاي خودمان  را تهيه كنيم . درراه رفتن به مقر فرماندهي سپاه سري به سرد خانه محل توزيع گوشت سري زديم من براي گرفتن سهيمه گوشت درب سردخانه بوديم كه يكباره اطراف مورد اصابت چند خمپاره قرار گرفت من بلافاصله زمين گير شدم ديدم كه محمد به زمين افتاده است خودم را فورا به او رساندم او گريه مي كرد و چشم چپ او مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفته بود خون فوران مي كرد و مردم از ميان خرابي ها فرار مي كردند. در همين حين يك آمبولانس آمد و محمد را روي برانكار را در آمبولانس گذاشتند ومن روي ركاب عقب از شيشه شكسته محمد را تماشا مي كردم. دكتر گوشي بر گوش محمد را معاينه مي كرد و پرستار كار خاصي را انجام مي داد و بعد از مدتي همه از كنار او متفرق شدند انگاركه دنيا را روي سرم خراب كرده بودند. كسي شانه مرا را فشار داد مرا در آغوش گرفته مي شنيدم كه حرف مي زد و نمي دانستم كه چه مي گويد . بالاخره جسد محمد را به طرف سرد خانه بردند. من به لحاظ امنيتي جيبهاي او را خالي كردم مورد اعتراض يكي از پرستاران قرار گرفتم . بعد به طرف مسجد راه افتادم خبر شهادت محمد را به بچه ها گفتم من رفتم خبر شهادت  محمد را به محمود بدهم هرچند اين خبر خيلي ناگوار بود  آنشب تمام بچه ها در مسجد و منزل ما جمع شده بودند و به گونه اي كه جاي سوزن انداختن نبود و فقط حرف وحديث محمد بود . بالاخره با توجه به اينكه جاده آبادان ماهشهر بسته بود و انتقال پيكر محمد فقط از طريق هوايي ممكن بود من براي تحويل گرفتن جسد محمد به سردخانه رفتم يك جمع حدود 10 20 نفري آمده بودند تشيع آن موقع رسم اينگونه نبود و خود خيلي با شكوه بود بالاخره به باند هلي كوپتر رسيديم .و پيكر شهيد را به ماهشهر انتقال دادند .و همان روز محمد را به شيراز برديم  من ومحمود با ماشين ديگري به شيراز رفتيم . به بيمارستان رفتيم تا پيكر محمد را تحويل بدهيم در همين دايي محمد آنجا بود و كار ما را تسريع كرد و به خانواده شهيد رفتيم و به اتفاق داماد خانواده به سپاه رفتيم . قرار تشيع رابراي فردا گذاشتيم و اطلاعيه داديم و خبر را به صدا وسيما داديم و برگشتيم . فردا صبح به هلال احمر رفتيم و يك آمبولانس را با گل تزيين كرديم قرار تشيع ساعت 9 صبح بود نمي دانيد چه جمعيتي جمع شده بود از چشمها اشك جاري بود و اندوه ابر سياهي بر دوش هر سنگيني مي كرد و شهر غرق در ماتم بو.د وقتي پيكر محمد را از سرد خانه بيرون آورديم مي خواستيم آنرا درون آمبولانس ببريم ولي مردم وقتي متوجه اين قضيه شدند قبول نكردندو گفتند ما او را سر دست تشيع مي كنيم .همين طور هم شد پيكر محمد را برروي امواج دست هايي با محبت در مسير بيمارستان را تا گلستان شهدا همچون سفينه اي در دريا ي مردم شناور بود و همانطور كه محمد خواسته بود پيكر شرا را به برازجان برديم تا آرامش بخش مادرش باشد ولي در برازجان طوفان بپا كرد و شور وعشق به شهادت كه در بين مردم جوانه زده و شكوفه داده بود را به طروات نشاند.
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزاربرازجان
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    گالری تصاویر   
    مشاهده سایر تصاویر
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x