نام دادالله
نام خانوادگی فاريابي
نام پدر كهزاد
تاریخ تولد 1339/10/21
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1362/09/05
محل شهادت مهاباد
مسئولیت آرپي جي زن
نوع عضویت پاسداروظيفه
شغل -
تحصیلات دوره راهنمايي
مدفن خورموج
زندیگنامه شهید
هميشه بر اين باور بود كه با اكثر افراد ارتباط حسنهاي داشته باشد و بتواند گره از كار دوستان بگشايد .
برادرم احترام خاصي براي تمام اعضاي خانواده قائل بود . علاقهي وافري به پدر و مادرم داشت تا آنجا كه هيچگاه آنها را با اسم كوچك صدا نكرد .
با اقوام رفت و آمد ميكرد . بيشتر اوقات به منزل عمويم ميرفت . به پسر دائيم انس و علاقهي خاصي داشت . تصاويري كه با هم دارند گواهي بر صدق اين موضوع است .
ايشان به عنوان پاسدار وظيفه به جبهه اعزام شدند . پاسدار هم انگيزهاي جز دفاع از شرف و حيثيت و آبروي ملت ندارد .
تازه به مرخصي آمده بود . كمتر حرف ميزد ، گوئي در عمق رؤياها بسر ميبرد . مظلوميتي در وجود او موج ميزد . الان كه آن را عنوان ميكنم لحظات در پيش رويم مرور ميشود و بغض گلويم را ميگيرد .
به ورزش واليبال خيلي علاقهمند بود . اهل تفريح و گردش بود و كمتر زماني بود كه در منزل بماند . هميشه با دوستان به گردش و تفريح ميرفت . به وضعيت ظاهري خودش خيلي ميرسيد . در مسواك زدن و نظافت شخصي در بين اعضاء خانواده نمونه بود .
شهيد در زمان طاغوت بعنوان راننده بيل مكانيكي زيرنظر مهندسين خارجي در بوشهر مشغول بكار بودند . در زمان انقلاب اسلامي در تظاهرات ضد شاهنشاهي در شهر بوشهر شركت ميكردند . يكبار در حال تظاهرات توسط ارتش آن زمان دستگير شدند و پس از چند روز شكنجه و آزار و اذيت او را مرخص كردند . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در جهاد سازندگي به عنوان راننده و آشپز مشغول بكار شدند . مدتي پس از آن بعنوان پاسدار وظيفه عازم جبهه شدند .
نحوه شهادت :
در مهابادآذربايجان غربي در تاريخ 5/9/62 بر اثر گلوله مستقيم به ناحيه گردن به درجه رفيع شهادت نائل شد .
در آنزمان در كلاس دوم راهنمايي مشغول تحصيل بودم . زنگ استراحت بود كه از مدرسه بيرون آمدم تا از چاه همسايه مدرسه آب بخورم ، يكباره ديدم برادرم از طرف جهاد سازندگي به طرف خانه ميرفت و گريه ميكرد . تا مرا ديد موضوع را به من گفت و . . .
ادامه مطلب
شهيد از ديدگاه برادرش ، محمد فاريابي
ويژگيهاي اخلاقي
هميشه بر اين باور بود كه با اكثر افراد ارتباط حسنهاي داشته باشد و بتواند گره از كار دوستان بگشايد .
برخورد با اعضاء خانواده
برادرم احترام خاصي براي تمام اعضاي خانواده قائل بود . علاقهي وافري به پدر و مادرم داشت تا آنجا كه هيچگاه آنها را با اسم كوچك صدا نكرد .
برخورد با اقوام و دوستان
با اقوام رفت و آمد ميكرد . بيشتر اوقات به منزل عمويم ميرفت . به پسر دائيم انس و علاقهي خاصي داشت . تصاويري كه با هم دارند گواهي بر صدق اين موضوع است .
انگيزهي رفتن به جبهه
ايشان به عنوان پاسدار وظيفه به جبهه اعزام شدند . پاسدار هم انگيزهاي جز دفاع از شرف و حيثيت و آبروي ملت ندارد .
آخرين لحظهي ديدار
تازه به مرخصي آمده بود . كمتر حرف ميزد ، گوئي در عمق رؤياها بسر ميبرد . مظلوميتي در وجود او موج ميزد . الان كه آن را عنوان ميكنم لحظات در پيش رويم مرور ميشود و بغض گلويم را ميگيرد .
علاقه به ورزش و نظافت
به ورزش واليبال خيلي علاقهمند بود . اهل تفريح و گردش بود و كمتر زماني بود كه در منزل بماند . هميشه با دوستان به گردش و تفريح ميرفت . به وضعيت ظاهري خودش خيلي ميرسيد . در مسواك زدن و نظافت شخصي در بين اعضاء خانواده نمونه بود .
فعاليتها در زمان انقلاب و بعد از پيروزي انقلاب
شهيد در زمان طاغوت بعنوان راننده بيل مكانيكي زيرنظر مهندسين خارجي در بوشهر مشغول بكار بودند . در زمان انقلاب اسلامي در تظاهرات ضد شاهنشاهي در شهر بوشهر شركت ميكردند . يكبار در حال تظاهرات توسط ارتش آن زمان دستگير شدند و پس از چند روز شكنجه و آزار و اذيت او را مرخص كردند . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در جهاد سازندگي به عنوان راننده و آشپز مشغول بكار شدند . مدتي پس از آن بعنوان پاسدار وظيفه عازم جبهه شدند .
نحوه شهادت :
در مهابادآذربايجان غربي در تاريخ 5/9/62 بر اثر گلوله مستقيم به ناحيه گردن به درجه رفيع شهادت نائل شد .
چگونگي خبر شهادت
در آنزمان در كلاس دوم راهنمايي مشغول تحصيل بودم . زنگ استراحت بود كه از مدرسه بيرون آمدم تا از چاه همسايه مدرسه آب بخورم ، يكباره ديدم برادرم از طرف جهاد سازندگي به طرف خانه ميرفت و گريه ميكرد . تا مرا ديد موضوع را به من گفت و . . .
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون . « قرآن كريم »
گمان نكنيد آنهايي كه شهيد شدند در راه خدا ، مردهاند بلكه آنها زندهاند و در نزد پروردگارشان روزي ميبرند .
با درود بر رهبر كبير انقلاب اسلامي و درود بر شهيدان راه انقلاب و اسلام و آزادي وطن .
مادرم، ازشما خواهشمندم كه اگر در طول زندگي شما را اذيت كردم مرا عفو كنيد ، اگر در برابر شما بيتربيتي انجام دادم كه باعث ناراحتي شما شد ، مرا ببخشيد و شيرت را حلالم كن . اگر از روي ناداني يا بيخردي به تو تندي كردم مرا عفو كن و هرگونه ناداني مرا ببخش . تو دانايي و از من بيشتر ميداني . بايد از روي بزرگيت مرا ببخشي .
پدرم ؛ اگر گاهي ترا اذيت كردم يا ترا از روي ناداني آزار رساندم ببخش . پدرم خداوند از تو راضي باشد چون من از تو راضي هستم . پدر ؛ زندگي ، يك كلاس درس بيش نيست كه انسان بايد دير يا زود امتحان را پس دهد . پس در اين موقع حساس خداوند انسانها را امتحان ميكند و چه كسي كه در امتحانات بتواند پيروز شود .
برادرم ! ما نبايد بنشينيم تا مرگ در رختخواب به سراغ ما بيايد و ما را براحتي از بين ببرد . ما بايد خود سراغ جهاد برويم و آماده شهادت در راه اسلام و جمهوري اسلامي باشيم . همانطور كه امام حسين(ع) فرمود : « مرگ سرخ به از زندگي ننگين است ».
پس ما به سرور آزادگان گوش ميدهيم و در جواب آن بسوي جبهه جنگ عليه كفار ميشتابيم . ما در اين موقع بايد به گفته رهبر كبير انقلاب افتخار كنيم كه فرمودند : « من بازوي قدرتمند شما را ميبوسم و بر اين بوسه افتخار ميكنم ». بايد با چنين گفتهاي به سوي جبههي جنگ عليه كفار بعثي بشتابيم و از مرگ هراسي نداشته باشيم ، زيرا شهادت سعادتي است كه نصيب هركس نميشود ، و شهادت فيض عظيم است .
برادرم، ما نبايد مثل مردمان كوفه كه امام حسين(ع) را تنها گذاشتند ، هيچ عكسالعملي از خود نشان ندهيم و انتظار اين و آن داشته باشيم . ما امام خود را تنها نخواهيم گذاشت . تا يك نفر از جوانان حزبالله در ايران هست هيچ قدرتمندي نميتواند ، به اين انقلاب رخنه پيدا كند ، و يا آمريكا و اسرائيل نميتوانند نفت ما را ببرند .
ما با مشتهاي گره كرده خود توي دهان آمريكا و اسرائيل خواهيم زد و ايران و امام خميني كبير (را) تنها نخواهيم گذاشت .
ما مردم كوفه نيستيم ، حسين تنها بماند . مگر امت بميرد امام تنها بماند .
تنها پيامي كه به همشهريان دارم اينست كه راه شهيدان را ادامه دهند و نگذارند كه عراق به كشور ما تجاوز كند و از شما برادران و خواهران تقاضا دارم كه اين منافقين را نابود كند و با شعار خود مردم را بسوي جبهه جنگ تشويق نماييد .
داداله فاريابي
ادامه مطلب
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربّهم يرزقون . « قرآن كريم »
گمان نكنيد آنهايي كه شهيد شدند در راه خدا ، مردهاند بلكه آنها زندهاند و در نزد پروردگارشان روزي ميبرند .
با درود بر رهبر كبير انقلاب اسلامي و درود بر شهيدان راه انقلاب و اسلام و آزادي وطن .
مادرم، ازشما خواهشمندم كه اگر در طول زندگي شما را اذيت كردم مرا عفو كنيد ، اگر در برابر شما بيتربيتي انجام دادم كه باعث ناراحتي شما شد ، مرا ببخشيد و شيرت را حلالم كن . اگر از روي ناداني يا بيخردي به تو تندي كردم مرا عفو كن و هرگونه ناداني مرا ببخش . تو دانايي و از من بيشتر ميداني . بايد از روي بزرگيت مرا ببخشي .
پدرم ؛ اگر گاهي ترا اذيت كردم يا ترا از روي ناداني آزار رساندم ببخش . پدرم خداوند از تو راضي باشد چون من از تو راضي هستم . پدر ؛ زندگي ، يك كلاس درس بيش نيست كه انسان بايد دير يا زود امتحان را پس دهد . پس در اين موقع حساس خداوند انسانها را امتحان ميكند و چه كسي كه در امتحانات بتواند پيروز شود .
برادرم ! ما نبايد بنشينيم تا مرگ در رختخواب به سراغ ما بيايد و ما را براحتي از بين ببرد . ما بايد خود سراغ جهاد برويم و آماده شهادت در راه اسلام و جمهوري اسلامي باشيم . همانطور كه امام حسين(ع) فرمود : « مرگ سرخ به از زندگي ننگين است ».
پس ما به سرور آزادگان گوش ميدهيم و در جواب آن بسوي جبهه جنگ عليه كفار ميشتابيم . ما در اين موقع بايد به گفته رهبر كبير انقلاب افتخار كنيم كه فرمودند : « من بازوي قدرتمند شما را ميبوسم و بر اين بوسه افتخار ميكنم ». بايد با چنين گفتهاي به سوي جبههي جنگ عليه كفار بعثي بشتابيم و از مرگ هراسي نداشته باشيم ، زيرا شهادت سعادتي است كه نصيب هركس نميشود ، و شهادت فيض عظيم است .
برادرم، ما نبايد مثل مردمان كوفه كه امام حسين(ع) را تنها گذاشتند ، هيچ عكسالعملي از خود نشان ندهيم و انتظار اين و آن داشته باشيم . ما امام خود را تنها نخواهيم گذاشت . تا يك نفر از جوانان حزبالله در ايران هست هيچ قدرتمندي نميتواند ، به اين انقلاب رخنه پيدا كند ، و يا آمريكا و اسرائيل نميتوانند نفت ما را ببرند .
ما با مشتهاي گره كرده خود توي دهان آمريكا و اسرائيل خواهيم زد و ايران و امام خميني كبير (را) تنها نخواهيم گذاشت .
ما مردم كوفه نيستيم ، حسين تنها بماند . مگر امت بميرد امام تنها بماند .
تنها پيامي كه به همشهريان دارم اينست كه راه شهيدان را ادامه دهند و نگذارند كه عراق به كشور ما تجاوز كند و از شما برادران و خواهران تقاضا دارم كه اين منافقين را نابود كند و با شعار خود مردم را بسوي جبهه جنگ تشويق نماييد .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
داداله فاريابي
خاطره از شهيد
دادالله يك دوربين عكاسي 110 داشت . يك روز همراه هم به طرف آبشاري كه در قسمت شرق روستا قرار دارد ، رفتيم . قرار شد هنگامي كه در حال حركت است من از او عكس بگيرم . آنروز عكسها را گرفتيم و به خانه برگشتيم . پس از آنكه عكسها چاپ شد به خانه برگشت، ديدم دارد به من ميخندد . عكسها را كه نگاه كردم ديدم فقط پاهايش تنها در عكس ظاهر شده است و آن خندههاي به يادماندني را هيچگاه فراموش نخواهم كرد .
اطلاعات مزار
محل مزارخورموج
تصویر مزار
موقعیت مکانی مزار
در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
0 دیدگاه ها و دلنوشته ها