مشخصات شهید

X

"(ضروری)" indicates required fields

شهید ابراهیم اشكیان منفرد

646
  • bale
  • eita
  • gap
  • soroush
  • telegram
  • whatsapp
نام ابراهيم
نام خانوادگی اشكيان منفرد
نام پدر محمد
تاریخ تولد 1338/01/10
محل تولد بوشهر - بوشهر
تاریخ شهادت 1361/02/12
محل شهادت خرمشهر
مسئولیت رزمنده
نوع عضویت سرباززميني ارتش
شغل -
تحصیلات پنجم ابتدايي
مدفن روستاي كاردانه
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • خاطرات
  • زندیگنامه شهید

    شهيد ابراهيم امتياز در سال 1338 در خانواده‌اي فقير و تنگدست ليكن باايمان و مسلمان و پيرو مكتب سرخ شيعه چشم به جهان گشود . تولد اين فرزند، كه اولين فرزند اين خانواده بود در سالهايي رخ داد كه اختناق سراسري بر كل كشور از طرف رژيم منفور و خانها و دست‌نشاندگان و كدخدايان قلدر، زندگي را بر تهيدستان سخت كرده بود . رشد و پرورش اين شهيد همراه با رنجها و مرارتها بود ليكن ايمان استوار و محكم خانواده، نوزاد را به نحواحسن پرورش و مكتبي بار آورد .

    شهيد از زماني كه توانست اطراف خود را ببيند و بشناسد با رنج و زحمتهاي خانواده‌اش آشنا شد .

    پدرش علاوه بر كشاورزي، براي امرار معاش خانواده‌اش، بقالي و دوره‌گردي نيز مي‌كرد.

    از آنجا كه دهكدة آنها در فقر و تنگدستي فرورفته بود، تلاش براي كسب علم و دانش سخت بود . در سن 8 سالگي شهيد بزرگوار به خورموج فرستاده شد تا در منزل يكي از سادات و به همّت ايشان به مدرسه فرستاده شود . تا كلاس چهارم دبستان در كمال فقر و تهيدستي بيشتر تحصيل را ادامه نداد پس از آن به روستاي شنبه فرستاده شد تا قرآن را فراگيرد و كسب علم نمايد .

    در سالهاي متمادي در كارها به پدرش كمك مي‌كرد و به همراه پدرش در اين روستا آن روستا ، در اين شهروآن شهر بقالي مي‌نمود، تااينكه از نظر سني و جسماني رشد نمود .

    در سنّ 16 سالگي براي امرارمعاش خانواده‌اش مجبور شد براي كاركردن به بندر برود . در مواقع لزوم و فصل زراعت به ده برمي‌گشت و در كار كشاورزي به پدرش كمك مي‌كرد.

    در سال 57 به سربازي فراخوانده شد . چند ماه از خدمت مقدس سربازي‌اش در تهران نگذشته بود كه تظاهرات مردم براي پيروزي انقلاب اوج گرفته بود . شهيد به همراه ديگر سربازان، پادگان را رها نمودند و فرار كردند و به ده برگشتند . و تا پيروزي انقلاب در ده زندگي كردند . در سال 58 بعد از پيروزي انقلاب به خدمت سربازي رفتند، تااينكه تجاوز صدام كافر عليه اسلام و انقلاب و كشور ايران آغاز شد . درحالي كه خدمت ايشان به پايان رسيده بود و دورة شش ماه احتياط نيز داشت سپري ميشد ايشان در جبهه‌هاي جنگ دلاوري مي‌نمودند، تا اينكه در تاريخ 27/2/58 در شوش بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيدند .

    شهيد امتياز داراي اخلاق و رفتار اسلامي بود . هميشه بزرگتران را احترام مي‌گذاشت و با كوچكتران مهربان بودند . در خانواده داراي اخلاقي نكيويي بودند و هيچگاه باعث رنجش و ناراحتي كسي نمي‌شد و با همة مردم رفتاري صحيح و مؤدبانه داشتند .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    در محضر برادر شهيد امتياز«حسين امتياز»

     همكاري و برخورد با اعضاي خانواده

    برخورد شهيد با اعضاء خانواده خيلي خوب بود، به گونه‌اي كه در انجام كارهاي گروهي كه مي‌بايست در خانه انجام شود پيشقدم بود . با اخلاق شوخي كه داشت ،  هركاري را شروع ميكرد تا ديگر برادران به بواسطة اين گونه رفتار ناخودآگاه با او جذب كار مي‌شدند و كار را به اتمام مي‌رساندند . با پدر و مادرم هميشه شوخي مي‌كرد . پدر و مادرم نيز او را خيلي دوست داشتند .

    كارهاي شخصي خودش انجام ميداد . خيلي كم پيش مي‌آمد كه از پدر يا مادر يا ديگر اعضاي خانواده بخواهد تا كارهاي او را انجام دهند .

     

    احساس  خانوادة شهيد

    افتخارم اينست كه حقير عضوي از خانواده شهدا هستم .

    پيام برادر شهيد

    « نگذاريد لاله‌هاي سرخ شقايق ، رنگ نيلي به خود گيرند »

    خواهش دارم كه نگذاريد لاله‌هاي سرخ شقايق رنگ نيلي به خود گيرند و دستاوردهاي آنان به فراموشي سپرده شود و دشمنان كوردل دين و مملكت و آب و خاك ما را زير چكمه‌هاي خود لگدمال كنند .

    و كلام آخر از شهيد

    باوجوديكه چند سال از بنده بزرگتر بود، ولي احترام خاصي به من داشت . هميشه در اوايل سال جديد كارت پستال برايم مي‌داد، چه در منزل بود يا در جبهه يا محل كار فرقي نمي‌كرد .

    آخرين لحظات با شهيد

    براي بار آخري كه از يگان خدمتي به مرخصي آمده بود يك روز نزديك غروب كه همگي در حياط نشسته بوديم پس از اندكي استراحت و صرف چاي ، شهيد بلند شد و ملافه‌اي سفيد آورد و در گوشه‌اي از فرش كه در حياط پهن كرده بوديم خوابيد و ملافه را روي خود انداخت و به مادرم گفت: اگر به جبهه برگشتم و شهادت نصيبم شد اينچنين پارچة سفيدي دورم مي‌پيچند . شما نترسيد . تا سخن به اينجا رسيد مادرم حرفش را قطع كرد و گفت: وقت اذان مغرب است خوب نيست  كه اين حرفها را ميزني . بلافاصله شهيد از جا بلند شد و جهت انجام نماز به مسجد رفت .
    ادامه مطلب
     

    خاطره از زبان برادر شهيد،


    «حسين امتياز»

         روزي از خدمت مقدس سربازي برگشته بود . درحالي كه در جمع خانواده نشسته بود و شوخي ميكرديم يكباره از جايش بلند شد و رفت و ملافه‌اي سفيد آورد و درازكش خوابيد . همة ما تعجّب كرديم . يكباره به مادرم گفت: مادرجان! چه خوب است كه انسان شهيد شود و سالم هم به خانواده‌اش برگردد . همگي ما زديم زيرخنده و گفتيم: كه چطور ممكن است كسي شهيد شود و سالم به خانه برگردد . ولي بعدها فهميديم كه چنين كه گفته بود شهيد شد و با كوچكترين تركشي كه به ناحية گردنش اصابت كرده بود به ديدار دوست شتافته بود .
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    ادامه مطلب
    اطلاعات مزار
    محل مزارروستاي كاردانه
    تصویر مزار
    موقعیت مکانی مزار
    در صورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید

    فایل ها را به اینجا بکشید
    Max. file size: 64 MB, Max. files: 10.
      your comments
      guest
      0 دیدگاه ها و دلنوشته ها
      بازخورد (Feedback) های اینلاین
      مشاهده همه دلنوشته ها
      0
      ما را از دلنوشته های خود محروم نکنید ...x